کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقو
لغتنامه دهخدا
نقو. [ ن َق ْوْ ] (ع مص ) برآوردن مغز استخوان را. (منتهی الارب ). مغز از استخوان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || (اِ) استخوان بازو یا ظاهر استخوان بامغز. نِقْو. (از منتهی الارب ). استخوان مغزدار. (مهذب الاسماء). استخو...
-
نقو
لغتنامه دهخدا
نقو. [ ن ِق ْوْ ] (ع اِ) نَقْو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخوان مغزدار. قلم . هر استخوان که در وی مغز بود. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَقْو شود. || مغز استخوان . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
نق نقو
لغتنامه دهخدا
نق نقو. [ ن ِ ن ِ ] (ص نسبی ) طفلی که نق نق کند. نغنغو.
-
نق نقو
فرهنگ فارسی معین
(نِ. نِ) (ص مر.) (عا.) کسی که زیاد بهانه می گیرد و غر می زند.
-
نق نقو
دیکشنری فارسی به عربی
فرس
-
نِق نقو
لهجه و گویش تهرانی
کسی که نق میزند
-
واژههای همآوا
-
نغو
لغتنامه دهخدا
نغو. [ ن َغ ْوْ ] (ع مص ) نرم گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم سخن گفتن . (از ناظم الاطباء). تکلم کردن به کلامی که فهمیده شود. (از المنجد). رجوع به نغی شود.
-
جستوجو در متن
-
pantagruelism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نق نقو گرایی
-
انقاء
لغتنامه دهخدا
انقاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نقا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ج ِ نَقا، نَقْو، نِقْو. (از اقرب الموارد). ج ِ نَقْو، نِقو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ نِقْی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفردات کلمه...
-
nag
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نق زدن، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
-
nags
دیکشنری انگلیسی به فارسی
nags، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، نق زدن، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
-
نقت
لغتنامه دهخدا
نقت . [ ن َ ] (ع مص ) مغز بیرون آوردن از استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغز از استخوان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مغز استخوان را بیرون آوردن . (از اقرب الموارد). لغتی است در نقو. (از منتهی الارب ).