کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقش اجتماعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقش افکندن
لغتنامه دهخدا
نقش افکندن . [ ن َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آفریدن و تصویر کردن . (از آنندراج ) : باد صبا بر آب گر نقش قد افلح افکندهم تو فلاح فتح را بر شط مفلحان بری .خاقانی (از آنندراج ).
-
نقش انداختن
لغتنامه دهخدا
نقش انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقش افکندن . تصویر کردن . نشان و اثر بر چیزی گذاشتن : به یار تا رسد این نامه ٔ سرشک آلودچه نقش ها که به بال کبوتراندازد.طالب (از آنندراج ).
-
نقش انگیختن
لغتنامه دهخدا
نقش انگیختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رل بازی کردن . (یادداشت مؤلف ). || صورت سازی کردن . تصویر کردن : هر نفس عشق دوصد نقش بدیع انگیزدتا نگردد به خود آن آینه سیما مشغول . صائب (از آنندراج ).رجوع به نقش برانگیختن شود.
-
نقش باختن
لغتنامه دهخدا
نقش باختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) نقش انگیختن . صورت سازی کردن . طرح تازه ریختن . تدبیر کردن . حیله کردن : حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم تا خود چه نقش بازد آن صورت خیالی . حافظ (از آنندراج ).|| قمار باختن .
-
نقش بازمالیدن
لغتنامه دهخدا
نقش بازمالیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) با آوردن خال های مساعد و ورق برنده در قمار از حریف بردن .کنایه از گوشمال دادن . تنبیه و تأدیب کردن . بر حریف یا خصم غالب آمدن و او را درهم کوفتن : نقش این بازبمالید سنانت در حال سر آن بازببرید حسامت ناگاه . اثیر...
-
نقش برآوردن
لغتنامه دهخدا
نقش برآوردن . [ ن َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب )نقش برانگیختن . تصویر کردن . صورت ساختن . و کنایه ازطرح تازه افکندن و صورت نو ظاهر ساختن : هزار نقش برآرد زمانه و نبودیکی چنانکه در آئینه ٔ تصور ماست .انوری .
-
نقش برانگیختن
لغتنامه دهخدا
نقش برانگیختن . [ ن َ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقش باختن . رل بازی کردن : چه نقش ها که برانگیختیم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه . حافظ. || صورت ساختن . صورت تصویر کردن . شمایل ساختن . صورتگری و صورت سازی کردن : صد نقش برانگیزم با جانْش درآ...
-
نقش بردن
لغتنامه دهخدا
نقش بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نقش زدودن . صورتی را محو و زایل کردن : بازت ندانم از سر پیمان ما که بردباز از نگین عهد تو نقش وفا که برد.سعدی (از آنندراج ).
-
نقش برزدن
لغتنامه دهخدا
نقش برزدن . [ ن َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حک کردن . ضرب کردن : چنین نقش بندد که چون شاه روم به ملک جهان نقش برزد به موم .نظامی .
-
نقش بستن
لغتنامه دهخدا
نقش بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از تصویر کردن . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقاشی کردن . نقش کشیدن . صورتگری کردن . رسم کردن . نگاشتن : من نقش همی بندم و تو جامه همی باف این است مرا با تو همه شغل و همه کار. ناصر...
-
نقش پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را برنهد بر آب نگین .فرخی .
-
نقش خواندن
لغتنامه دهخدا
نقش خواندن . [ن َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) در قمار دست حریف را روکردن و از او بردن . || کنایه از پی بردن به وضع خود و آگاه بودن از خویشتن خویش : فانی آن شد که نقش خویش نخواندهرکه این نقش خواند باقی ماند.نظامی .- نقش غلط خواندن ؛ گمراه شدن . اشتباه ک...
-
نقش دوختن
لغتنامه دهخدا
نقش دوختن .[ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زردوزی کردن . (ناظم الاطباء).
-
نقش زدن
لغتنامه دهخدا
نقش زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقش نوشتن . (آنندراج ). رقم زدن . نگاشتن . نگاریدن . نوشتن : هرکه به درگاه تو سجده برد روز حشرآیت لاتقنطوا نقش زند بر جبین . خاقانی .سه فرهنگ نامه زفرخ دبیربه مشک سیه نقش زد بر حریر. نظامی .نه هرکو نقش نظمی زد کلامش...
-
نقش ساختن
لغتنامه دهخدا
نقش ساختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تصویر کردن : نتوان در خط دهر خط وفا یافتن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن .خاقانی .