کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره داغ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقره ای
لغتنامه دهخدا
نقره ای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب به نقره . از جنس نقره . که از نقره ساخته شده است . || به رنگ نقره . سپید چون سیم . نقره فام . نقره گون .
-
نقره پا
لغتنامه دهخدا
نقره پا. [ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نام طایری است که رنگ پای آن سفید باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نقره پای شود.
-
نقره پای
لغتنامه دهخدا
نقره پای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سپیدپا : گشته غدیر از ته بط نقره سای زو بط زرپای شده نقره پای .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
نقره پوش
لغتنامه دهخدا
نقره پوش . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) نقره پوشیده . که آن را با ورقه ای از نقره پوشانده باشند : به او ما درین مجمر نقره پوش چو عود سیه برنداریم جوش .نظامی .
-
نقره سای
لغتنامه دهخدا
نقره سای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کنایه از سپید. (آنندراج ) : گشته غدیر از ته بط نقره سای زو بط زرپای شده نقره پای .امیرخسرو (آنندراج ).
-
نقره فام
لغتنامه دهخدا
نقره فام . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) نقره گون . به رنگ نقره . نقره ای . نقره رنگ . سیم فام . سیمگون .
-
نقره کار
لغتنامه دهخدا
نقره کار. [ ن َ رِ / رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن احمد حسینی نیشابوری ، ملقب به جمال الدین و مشهور به نقره کار، از ادیبان و فاضلان قرن هشتم هجری قمری است و به سال 776 هَ . ق . درگذشته است ، او راست : شرح تسهیل ، شرح شافیه ٔ ابن حاجب ، شرح منارالانوار ن...
-
نقره کار
لغتنامه دهخدا
نقره کار. [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آنکه از نقره ظروف و آلات و زیورها سازد. که ظروف را آب نقره دهد. نقره ساز.
-
نقره کاری
لغتنامه دهخدا
نقره کاری . [ن ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل نقره کار : رخ زردم کند در اشکباری گهی زرکوبی و گه نقره کاری . نظامی .بر عطارد ز نقره کاری دست رنگی از کوزه ٔ رصاصی بست .نظامی .
-
نقره کوب
لغتنامه دهخدا
نقره کوب . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) سیم کوفت . نقره کوفت . یشار. مفضض . مرصع به نقره . با میخ های سیمین آذین شده .(یادداشت مؤلف ). || (نف مرکب ) که نقره بر چیزی کوبد. که اشیاء را با قطعات نقره زینت دهد.
-
نقره کوبی
لغتنامه دهخدا
نقره کوبی . [ ن ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل نقره کوب .
-
نقره کوفت
لغتنامه دهخدا
نقره کوفت . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) نقره کوب . (یادداشت مؤلف ).
-
نقره گون
لغتنامه دهخدا
نقره گون . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سیمگون . سیمین . نقره فام . به رنگ نقره . سپید چون سیم : بلارک به گاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون .نظامی .
-
نقره یی
فرهنگ واژههای سره
سیمین
-
سنگ نقره
لغتنامه دهخدا
سنگ نقره . [ س َ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 283 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).