کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقره
/noqre/
معنی
فلزی سفیدرنگ، براق، چکشخور، و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتیگراد ذوب میشود که میتوان از آن ورقههای نازک یا مفتولهای باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرفهای گرانبها، و آبنقره دادن به فلزات به کار میرود و برای محکمتر شدن آن را با مس ترکیب میکنند و بهصورت آلیاژ به کار میبرند؛ سیم.
〈 نقرۀ شاخدار: سیم شاخدار؛ نقرۀ پاکیزه و بیغش؛ نقرۀ خالص.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سیم، فضه، لجین
۲. خالص، ناب، ناسره
برابر فارسی
سیم
دیکشنری
argent, silver
-
جستوجوی دقیق
-
نقره
فرهنگ نامها
(تلفظ: noqre) (از سغدی) (در شیمی) فلزی گرانبها ، نرم ، و سفید با جلای فلزی که در ساختن زیور آلات ، آینه و ... بکار میرود ، سیم .
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) نقرة. مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نِقرَة شود : چون خواجه عماد [ را ]همه وقت نقره ای با شیخ بود. (مزارات کرمان ص 22).
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ِ رَ / رِ ] (اِ) زیره ٔ رومی .کرایا. کراویه . نانخواه . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ) فلزی قیمتی سپیدرنگ که از جهت ارزش پس از زر قرار دارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیم خالص گداخته که انفغده نیز گویند. (ناظم الاطباء). سیم . لجین . ورق . غرب . سیم گداخته . (یادداشت مؤلف ) : نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به ...
-
نقره
لغتنامه دهخدا
نقره . [ ن ُ رَ / رِ ] (ع اِ) چاهک ،خصوصاً چاهک پس گردن انسان در منتهای سر. (غیاث اللغات ). نقرة. مغاک . (یادداشت مؤلف ). نقره ٔ قفا؛ مغاک پس گردن را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به نُقرَة شود : عصابه ٔ یمان برسرآرند و به چپ وراست فرودآرند تا ...
-
نقره
واژگان مترادف و متضاد
۱. سیم، فضه، لجین ۲. خالص، ناب، ناسره
-
نقره
فرهنگ واژههای سره
سیم
-
نقره
فرهنگ فارسی معین
(نُ رِ) (اِ.) فلزی است سفید رنگ و چکش خور که از معدن به دست می آید.
-
نقره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نقرَة] (شیمی) noqre فلزی سفیدرنگ، براق، چکشخور، و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتیگراد ذوب میشود که میتوان از آن ورقههای نازک یا مفتولهای باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرفهای گرانبها، و آبنقره دادن...
-
نقره
دیکشنری فارسی به عربی
ارجنتيني , فضة
-
نقره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: noqra طاری: noqra طامه ای: noqra طرقی: noqra کشه ای: noqra نطنزی: noqre
-
واژههای مشابه
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ)چاهک پشت خسته ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء). || چیز اندک ،یقال : مااثابه نقرة؛ یعنی پاداش نداد ترا چیزی . و این را جز به نفی استعمال نکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ن...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن َ ق ِ رَ ] (ع اِ) هر زمین بلند در زمین نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).زمین بلندبرآمده در زمین نشیب . (ناظم الاطباء). || (ص ) شاة نقرة؛ گوسپند نقره زده . (منتهی الارب ). گوسپند مبتلا به بیماری نقر. (ناظم الاطباء). تأنیث ...
-
نقرة
لغتنامه دهخدا
نقرة. [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) مراجعه ٔ کلام میان دو نفر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نقره . مخاصمت در کلام . (یادداشت مؤلف ).