کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقره
دیکشنری فارسی به عربی
ارجنتيني , فضة
-
نقره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: noqra طاری: noqra طامه ای: noqra طرقی: noqra کشه ای: noqra نطنزی: noqre
-
argentometer
نقرهسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] دستگاهی که میتوان با آن مقدار نمکهای موجود در یک مخلوط را ازطریق رسوب دادن نقره اندازهگیری کرد
-
argentometry
نقرهسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی اندازهگیری حجمی که در آن از رسوب شدن نمکهای نقره، کرومات یا کلرید، استفاده میکنند
-
نقره اندودن
لغتنامه دهخدا
نقره اندودن . [ ن ُ رَ / رِ اَ دو دَ ] (مص مرکب ) روکش و آب نقره روی ابزار یا سکه ٔ مسین دادن : نقره اندوده بر درست دغل عنبر آمیخته به گند بغل .سعدی .
-
نقره ده
لغتنامه دهخدا
نقره ده . [ ن ُ رِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن کیاده ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان . در 14هزارگزی شمال آستانه ، در جلگه ٔ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 300 تن سکنه دارد.آبش از رودخانه ٔ حسن کیاده از سفیدرود تأمین می شود.محصولش برنج و کنف و ...
-
نقره گر
لغتنامه دهخدا
نقره گر. [ ن ُ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) از عالم کیمیاگر. (آنندراج ). که ابزار نقره سازد. نقره ساز : فرش زمین بود مسلسل ز زردر ته آن خاک زمین نقره گر.امیرخسرو (آنندراج ).
-
نقره آگین
لغتنامه دهخدا
نقره آگین . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) اندوده به نقره : میدانی که دیوان ساخته بودند بفرمود که همه را خشت زرین و نقره آگین درانداختند. (قصص ص 165). || آگنده از نقره . || نقره دار.
-
نقره آلات
لغتنامه دهخدا
نقره آلات . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ابزار نقره . اثاثه و ابزاری که از نقره ساخته مانند وسایل چای خوری و قاشق و چنگال و لوازم سفره .
-
نقره اندود
لغتنامه دهخدا
نقره اندود. [ ن ُ رَ / رِ اَ ] (ن مف مرکب ) نقره اندوده . به نقره اندوده . که روی آن لعابی از آب نقره داده باشند.
-
نقره اندوده
لغتنامه دهخدا
نقره اندوده . [ ن ُ رَ / رِ اَ دو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نقره اندود. که آب نقره روی آن داده باشند : وگر نقره اندوده باشد نحاس توان خرج کردن بر ناشناس .سعدی .
-
نقره ای
لغتنامه دهخدا
نقره ای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب به نقره . از جنس نقره . که از نقره ساخته شده است . || به رنگ نقره . سپید چون سیم . نقره فام . نقره گون .
-
نقره پا
لغتنامه دهخدا
نقره پا. [ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نام طایری است که رنگ پای آن سفید باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نقره پای شود.
-
نقره پای
لغتنامه دهخدا
نقره پای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سپیدپا : گشته غدیر از ته بط نقره سای زو بط زرپای شده نقره پای .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
نقره پوش
لغتنامه دهخدا
نقره پوش . [ ن ُ رَ / رِ ] (ن مف مرکب ) نقره پوشیده . که آن را با ورقه ای از نقره پوشانده باشند : به او ما درین مجمر نقره پوش چو عود سیه برنداریم جوش .نظامی .