کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقد و اقساط
فرهنگ گنجواژه
فروش قسطی و نقد.
-
نقد و انتقاد
فرهنگ گنجواژه
نقادی.
-
نقد و عیار
فرهنگ گنجواژه
پول رایج.
-
قابل تبدیل به پول نقد
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتفاوض
-
به پول نقد تبدیل کردن (چک و برات)
دیکشنری فارسی به عربی
تفاوض
-
جستوجو در متن
-
نذر و نیاز
لغتنامه دهخدا
نذر و نیاز. [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، نقد یا جنسی که به نیت حاجت روا شدن به زاهدی یا سیدی یا به تربت کسی از اولیاء و ائمه پیشکش کنند.
-
غنچه گشتن
لغتنامه دهخدا
غنچه گشتن . [ غ ُ چ َ / چ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از جمع شدن و گرد آمدن و فراهم آمدن ، و با لفظدهان (یا دهن ) و کف نیز استعمال میشود : نقد ما چون زر گل در طبق افلاک است کف ما غنچه نگردد چوشود صاحب مال . شفیع اثر (از بهار عجم ذیل غنچه بودن ).|| ک...
-
نذرانه
لغتنامه دهخدا
نذرانه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنچه از نقد و جنس که برای شکرانه ٔ احسان امرا و سلاطین پیشکش می گذرانند، و هدیه ای که برای بزرگان تقدیم می کنند. || نوعی از مالیات . (ناظم الاطباء). || در تداول ، نذری . پول یا غذائی که پس از نذر کردن و روا شدن ح...
-
بدرآمدن
لغتنامه دهخدا
بدرآمدن . [ ب ِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون آمدن . خارج شدن . (یادداشت مؤلف ) : سیاوش ببوسید تخت پدروز آن تخت برخاست آمد بدر. فردوسی . || نموده شدن . ظاهر شدن : گر در عیار نقد ترا بر محک زنندبسیار زر که مس بدر آید بامتحان . سعدی . || دخول . (یادداش...
-
دست تنگ
لغتنامه دهخدا
دست تنگ . [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) تنگدست . مفلس و محتاج . (آنندراج ). کسی که مدار معاش او به خرج یومیه وفا نکند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). که وسعی ندارد. معسر. مستمند. نیازمند. تهیدست . گدا. مفلس . محتاج . فقیر. (ناظم الاطباء). مقابل فراخ دست : ...
-
صرف شدن
لغتنامه دهخدا
صرف شدن . [ ص َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بکار رفتن . هزینه شدن . خرج شدن : صرف شد آن بدره هوا در هوامفلس و بدره ز کجا تا کجا. نظامی .سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ وینت بهایی حقیر. سعدی .کنون که رغبت خیر است زورطاعت نیست دریغ نقد جوانی ...
-
بیزار شدن
لغتنامه دهخدا
بیزار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . دلتنگ شدن . مأیوس گشتن . (ناظم الاطباء). دل آزرده شدن . نومید شدن . دلسرد شدن : از یار به هر جوری بیزار نباید شدوز دوست به هر زخمی افگار نباید شد. (از سندبادنامه ص 186). || نفرت و کراهت داشتن . (ناظم الا...
-
اجادة
لغتنامه دهخدا
اجادة. [ اِ دَ ] (ع مص ) جیّد گردانیدن . || نیک گفتن . (منتهی الارب ). نیک گفتاری . || نیک کردن . (مجمل اللغة). نیک کرداری . || چیزی جیّد آوردن . (منتهی الارب ). || اجاده درهماً؛ بخشید او را درم . || اجاد الرجل ُ؛ خداوندِ اسب ِ نیکورو گردید. (منتهی ا...
-
سل
لغتنامه دهخدا
سل . [ س َل ل ] (ع مص ) روغن کشیدن از سکه و گرم کردن آن . || برکشیدن خاران را. || شپلیدن کنجد. || زدن و تازیانه زدن . || زود نقد کردن . || گرفتن چیزی را. || کندن چیزی را. || به آرامی بیرون آوردن چیزی را. || ریخته شدن دندانها. (ناظم الاطباء) (منتهی ال...
-
مبدل
لغتنامه دهخدا
مبدل . [ م ُ دَ ] (ع ص ) بدل شده و تبدیل شده .(ناظم الاطباء). تغییرداده شده . دیگرگون : چون فرود آیی از آن گردی جدامبدلش گرداند از رحمت خدا. مولوی شب غلط بنماید و مبدل بسی دید صائب شب ندارد هر کسی . مولوی .آن قراری که بزن او کرده بودگشت مبدل آن طرف م...