کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقدة
لغتنامه دهخدا
نقدة. [ ن َ ق َ دَ ] (ع اِ) واحد نَقَد. رجوع به نقد شود. || ج ِ ناقد. رجوع به ناقِد شود.
-
نقدة
لغتنامه دهخدا
نقدة. [ ن ِ دَ ] (ع اِ) زیره ٔ رومی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کراویا. (ناظم الاطباء).
-
نقدة
لغتنامه دهخدا
نقدة. [ ن ُ دَ ] (ع اِ) نوعی از درخت . (آنندراج ) (از صحاح از اقرب الموارد). رجوع به نُقُد و نُقُدَة و نَقَدَة شود.
-
نقدة
لغتنامه دهخدا
نقدة. [ ن ُ ق ُ دَ ] (ع اِ) واحد نُقُد. رجوع به نُقُد شود.
-
واژههای مشابه
-
نقده
لغتنامه دهخدا
نقده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ) پولک های خرد سپید یا زرد که بر جامه دوختندی یا بر روی چسبانیدندی زینت را. (یادداشت مؤلف ). گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای بر روی پارچه های گرانبها می انداختند. نوعی رشته ٔ فلزی نوارمانند و بسیار باریک ...
-
نقده
لغتنامه دهخدا
نقده . [ ن َ ق َ دِ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه . در 95هزارگزی جنوب ارومیه در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 1160 تن سکنه دارد. آبش از کدارچای تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر و توتون و برنج و حبوبات است . شغل اهال...
-
نقده
لغتنامه دهخدا
نقده . [ ن ُ ق َدْ دِ ](اِخ ) دهی است از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان ، در 7هزارگزی جنوب غربی تویسرکان ، در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 287 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و انگور و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (...
-
نقده
فرهنگ فارسی معین
(نَ دِ یا دَ) [ ازع . ] (اِ.) گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای روی پارچه های گرانبها می انداختند، نوعی رشتة فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نوع گلابتون و سایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود...
-
نقده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نقدَة] naqde ۱. نوعی گلوبوته که با رشتههای زری یا نقرهای بر روی پارچه میدوزند.۲. نوعی رشتۀ زری یا نقرهای از نوع گلابتون که در یراقدوزی و نقدهدوزی به کار میرود.
-
نقده باف
لغتنامه دهخدا
نقده باف . [ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نقده دوز. رجوع به نقده دوز شود.
-
نقده دوز
لغتنامه دهخدا
نقده دوز. [ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه نقده بر جامه دوزد. رجوع به نَقدَه و نَقدِه شود.
-
نقده دوزی
لغتنامه دهخدا
نقده دوزی . [ ن َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل نقده دوز. رجوع به نقده دوز و نَقدَه و نَقدِه شود.
-
جستوجو در متن
-
tinsel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حلقه، نقده، پولک، پولک زدن، زرق و برق دار