کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقب
/naqb/
معنی
سوراخ و راه باریک در زیر زمین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ
فعل
بن گذشته: نقب زد
بن حال: نقب زن
دیکشنری
tunnel
-
جستوجوی دقیق
-
نقب
لغتنامه دهخدا
نقب . [ ن َ ق َ ] (ع مص ) دریده شدن موزه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یا تنک و ب...
-
نقب
لغتنامه دهخدا
نقب . [ ن َ] (ع اِ) سوراخ . (دهار) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نغم . سوراخ عمیق بزرگ نافذ. (ناظم الاطباء). ثقب . (اقرب الموارد) (المنجد). راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. (ناظم الاطباء). سمج . آهون . (یادداشت مؤ...
-
نقب
لغتنامه دهخدا
نقب . [ ن ُ ] (ع اِ) گر. خارش . (منتهی الارب ). جرب . (المنجد). || راه در کوه . (منتهی الارب ) (از المنجد). ج ، نقاب ، انقاب . || ج ِ نقبة.
-
نقب
لغتنامه دهخدا
نقب . [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) گر و خارش یا پاره های پراکنده از گر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جرب . (المنجد). واحد آن نُقبَة. (از اقرب الموارد). || ج ِ نَقب .
-
نقب
لغتنامه دهخدا
نقب . [ ن ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نقاب . رجوع به نقاب شود.
-
نقب
واژگان مترادف و متضاد
تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ
-
نقب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - (مص م .) سوراخ کردن . 2 - (اِ.) سوراخ و راه باریک در زیر زمین .
-
نقب
دیکشنری عربی به فارسی
کاويدن , حفرکردن , ازخاک دراوردن , حفاري کردن
-
نقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: نِقاب] naqb سوراخ و راه باریک در زیر زمین.
-
نقب
دیکشنری فارسی به عربی
فتحة , لغم , ملجا , نفق
-
واژههای مشابه
-
نقب افکندن
لغتنامه دهخدا
نقب افکندن . [ ن َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقب کندن . نقب زدن . نقب بریدن : نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم پی بر سر خزینه ٔ پنهان صبحگاه . خاقانی .این بند که بر دلم کنون افکندندنقبی است که بر خانه ٔ خون افکندند.خاقانی .
-
نقب بردن
لغتنامه دهخدا
نقب بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نقب افکندن . نقب کندن . نقب زدن . رجوع به نقب زدن شود : نقب در دیوار مشرق برد صبح خشت زرین زآن میان آمد برون . خاقانی .من به مدح شاه نقبی برده ام در گنج غیب بردن نقب آشکارا برنتابد بیش ازین .خاقانی .
-
نقب بریدن
لغتنامه دهخدا
نقب بریدن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نقب کندن . نقب زدن . رجوع به نقب زدن شود.
-
نقب زدن
لغتنامه دهخدا
نقب زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری ، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن . مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن : خطری کرده و در گ...