کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاره زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقاره زن
لغتنامه دهخدا
نقاره زن . [ ن َ / ن َق ْ قا رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) نقاره چی . نقارچی . که نقاره زند.
-
واژههای مشابه
-
naker, nacara, naqqarah
نقّاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سازی کهن و شرقی از خانوادۀ پوستصداها، معمولاً بهصورت جفت، با کوکهای متفاوت
-
نقارة
لغتنامه دهخدا
نقارة. [ ن َق ْ قا رَ ] (ع ص ) تأنیث نقار است . (از اقرب الموارد). رجوع به نَقّار شود. || (اِ) آن آهن که بدان نقش کند زرگر. (مهذب الاسماء). آن آهن که بدان کنده گری کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
نقارة
لغتنامه دهخدا
نقارة. [ ن ِ رَ ] (ع اِمص ) حرفه ٔ نقار. کنده گری روی چوب و سنگ ، و نقاشی روی ساز وبرگ اسب . (از اقرب الموارد). رجوع به نَقّار شود.
-
نقارة
لغتنامه دهخدا
نقارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) آن قدر که مرغ به یک منقار زدن برچیند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
نقاره زدن
لغتنامه دهخدا
نقاره زدن . [ ن َ / ن َق ْ قا رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقاره نواختن . طبل زدن .
-
نقاره کوفتن
لغتنامه دهخدا
نقاره کوفتن . [ ن َ / ن َق ْ قا رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) نقاره زدن . نقاره نواختن . نوبت زدن .- نقاره ٔ بی باکی کوفتن ؛ بر طبل بی عاری زدن : ای کوفته نقاره ٔ بی باکی فربه شده به جسم و به جان لاغر.ناصرخسرو.
-
نقاره خان
لغتنامه دهخدا
نقاره خان . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. در 24 هزارگزی شمال غربی خسروآباد، در منطقه ٔ تپه ماهور سردسیری واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و جاج...
-
نقاره خانه
لغتنامه دهخدا
نقاره خانه . [ ن َ / ن َق ْ قا رَ / رِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نقارخانه .جائی که در آن نقاره زنند. رجوع به نقارخانه شود.- امثال :شتر نقاره خانه است ؛ نظیر: بیدی نیست که ازاین بادها بلرزد، گوشش از این حرفها پر است ، پروائی ندارد.
-
نقاره خانه
لغتنامه دهخدا
نقاره خانه . [ ن َ رِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، در60هزارگزی شمال غربی طیبات ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 260 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و مالد...
-
نقاره خانه
لغتنامه دهخدا
نقاره خانه . [ ن َ رِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، در 10هزارگزی جنوب غربی سی سخت ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کبک کیان تأمین می شود. محصولش غلات و برنج و ...
-
نقاره کوب
لغتنامه دهخدا
نقاره کوب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. در 21هزارگزی مشرق اهر، در ناحیتی کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 425 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . ای...
-
نقاره کوب
لغتنامه دهخدا
نقاره کوب . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد. در 30هزارگزی شمال گیلان ، در دشت سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات و توتون است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (ا...
-
نقاره چی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - تر. ] (ص مر.) نوازندة نقاره .