کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقار
/naqqār/
معنی
۱. کسی که روی سنگ یا چوب کندهکاری و نقاشی میکند.
۲. [قدیمی] کنجکاو در امور و اخبار.
۳. کسی که دف یا دهل میزند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جدال، رنجش، ستیزه، عداوت، عناد، قهر، کدورت، کینه، مناقشه، ناخوشی، نفرت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقار
لغتنامه دهخدا
نقار. [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) حسن بن داودبن حسن بن عون بن منذربن صبیح قرشی اموی کوفی ، مکنی به ابوعلی ، معروف به نقار از نحویون و قاریان قرن چهارم هجری قمری است ، و کتابی در اصول نحو و کتابی در مخارج حروف تصنیف کرده و به سال 352 هَ . ق . درگذشته است . (...
-
نقار
لغتنامه دهخدا
نقار. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) کنده گر. (مهذب الاسماء). که بر سنگ یا چوب کنده گری کند و آنکه روی رکاب یا لجام اسب نقاشی کند. که حرفه اش نقارة است . (از اقرب الموارد). || آسیازن . (یادداشت مؤلف ). الذی ینقر الرحا؛ که سنگ آسیاب تراشد. (متن اللغة). || کسی ...
-
نقار
لغتنامه دهخدا
نقار. [ ن ِ ] (ع اِ) کینه . عناد. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). گفت و شنود و اختلاف و نزاع و دشمنی و کدورت . (ناظم الاطباء). ستیز. کدورت . آزردگی . نزاع . جدال . کشمکش : خود نقیریست کل عالم و تودر نقار از پی نقیر مباش . سنائی .به مردانی که در نقار و...
-
نقار
واژگان مترادف و متضاد
جدال، رنجش، ستیزه، عداوت، عناد، قهر، کدورت، کینه، مناقشه، ناخوشی، نفرت
-
نقار
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گفتگو، ستیزه . 2 - نزاع ، جدال
-
نقار
فرهنگ فارسی معین
(نَ قّ) [ ع . ] (ص .) 1 - آن که بسیار کنجکاو است . 2 - کسی که بر سنگ و چوب کنده کاری و نقاشی کند. 3 - آنکه دف یا دهل نوازد.
-
نقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] naqqār ۱. کسی که روی سنگ یا چوب کندهکاری و نقاشی میکند.۲. [قدیمی] کنجکاو در امور و اخبار.۳. کسی که دف یا دهل میزند.
-
نقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] neqār ۱. کینه و دشمنی.۲. [قدیمی] نزاع و جدال.۳. [قدیمی] گفتگو و ستیزه کردن.
-
واژههای مشابه
-
حسن نقار
لغتنامه دهخدا
حسن نقار. [ ح َ س َ ن ِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) ابن داودبن حسن قرشی کوفی مقری مکنی به ابوعلی که درکوفه 352 هَ . ق . درگذشت . او راست : «اصول النحو» و «قراءة الاعشی » و «اللغة». (هدیة العارفین ج 1 ص 270)
-
نقار الخشب
دیکشنری عربی به فارسی
دارکوب
-
جنگ و نِقار
فرهنگ گنجواژه
دشمنی، کینه.
-
نِقار و کدورت
فرهنگ گنجواژه
ناراحتی.
-
واژههای همآوا
-
نغار
لغتنامه دهخدا
نغار.[ ن َغ ْ غا ] (ع ص ) جرح نغار؛ زخم که خون از وی روان باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة).