کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نقاد
/naqqād/
معنی
۱. منتقد آثار ادبی.
۲. [قدیمی] جداکنندۀ خوب از بد.
۳. [قدیمی] کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صراف
۲. منتقد
دیکشنری
critic
-
جستوجوی دقیق
-
نقاد
لغتنامه دهخدا
نقاد. [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) پندت جی کوپال کشمیری اصل لکهنوی ، از معاشران اختر و از شاگردان میرزا قتیل است و در کلکته وفات یافته است ، او راست :حریف شعله ٔ عشق تو کی تواند شدکسی که از خس و خار هوی جدا نشود.(از صبح گلشن ص 535) (قاموس الاعلام ج 6) (فرهنگ...
-
نقاد
لغتنامه دهخدا
نقاد. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) سره کننده ٔ درم ها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار سره کننده درم و دیناررا. (غیاث اللغات ). سره کننده ٔ درم و دینار. (آنندراج ). آنکه پول ها را سره می کند و خوب و بد آنها را از هم جدا می کند. (ناظم الاطباء). سره گر. ص...
-
نقاد
لغتنامه دهخدا
نقاد. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نقد. رجوع به نَقَد شود.
-
نقاد
لغتنامه دهخدا
نقاد. [ن ُق ْ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناقد. رجوع به ناقِد شود.
-
نقاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. صراف ۲. منتقد
-
نقاد
فرهنگ فارسی معین
(نَ قّ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که پول های سره را از ناسره جدا می کرد. 2 - کسی که نقاط ضعف یا قوت یک اثر ادبی یا هنری را مطرح می کند.
-
نقاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] naqqād ۱. منتقد آثار ادبی.۲. [قدیمی] جداکنندۀ خوب از بد.۳. [قدیمی] کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند.
-
نقاد
دیکشنری فارسی به عربی
ناقد
-
واژههای همآوا
-
نَقْعُدُ
فرهنگ واژگان قرآن
مي نشينيم (کُنَّا نَقْعُدُ:مي نشستيم)
-
جستوجو در متن
-
حرفشناس
واژگان مترادف و متضاد
سخندان، سخنشناس، نقاد
-
زرشناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zaršenās شناسندۀ زر؛ صراف؛ نقاد.
-
hypercritic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقاد شدید، نقاد موشکاف
-
صراف
واژگان مترادف و متضاد
درمگزین، سرهگر، صیرفی، گوهرشناس، نقاد