کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاب زنان ترک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقاب زنان ترک
واژهنامه آزاد
یاشماق.
-
واژههای مشابه
-
matte artist, matte painter
نقابپرداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] شخصی که طراحی و نقاشی نقابها و ترکیببندی فضاهای مربوط به نماهای نقابی را بر عهده دارد
-
death mask, funerary mask, burial mask
مردهنقاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نقابی که با قالبگیری از چهرۀ جسد تهیه میشود
-
mummy mask, mummy portrait
مومیایینقاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نقابی گچی یا چوبی که سیمای متوفی را بر روی آن نقش میکردند و آن را بر روی سر جسد مومیاییشده قرار میدادند
-
نقاب انداختن
لغتنامه دهخدا
نقاب انداختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب انداختن از چیزی ؛ آن را نمایان کردن . پرده از آن برگرفتن : ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته . خاقانی .- نقاب انداختن بر چیزی ؛ آن را پنهان کردن . مخفی کردن . پوشاندن .
-
نقاب برافکندن
لغتنامه دهخدا
نقاب برافکندن . [ ن ِ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقاب از رخ برگرفتن . رخ نمودن . ظاهر شدن . پدیدار گشتن . نمایان شدن : نقاب برفکن و آتشی به جانم زن ز دیده ٔ تر من همچو شمع آب بریز. خاقانی .نظارگان مصر بریدند دست از آنک یوسف نقاب طلعت غرا برافکند. خاق...
-
نقاب برانداختن
لغتنامه دهخدا
نقاب برانداختن . [ ن ِ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) روی نمودن . رخ نمودن . نمایان شدن . پدیدار گشتن : عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازدکه دارالملک ایمان را مجرد بیند ازغوغا.سنائی .بدان نفس که برافرازد آن یتیم علم بدان زمان که براندازد این عروس نقاب . خاقا...
-
نقاب بربستن
لغتنامه دهخدا
نقاب بربستن . [ ن ِ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب بر رخ زدن : ز سر بنهاد شاخ گل به باغ آن تاج پر درش به رخ بربست خورشید آن نقاب خز خلقانش . ناصرخسرو.پری روی از نظر غایب نگرددوگر صد بار بربندد نقابی .سعدی .
-
نقاب برداشتن
لغتنامه دهخدا
نقاب برداشتن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب )نقاب برافکندن . نمایان شدن . روی نمودن : نقاب شرم چو لاله ز روی بردارندچو ماه و مهرسر و روی در نقاب کنند.مسعودسعد.
-
نقاب برکشیدن
لغتنامه دهخدا
نقاب برکشیدن . [ ن ِ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رخساره نمودن . نقاب از رخ دور کردن : روئی که روز روشن اگر برکشد نقاب پرتو دهد چنانکه شب تیره اختری .سعدی .
-
نقاب برگرفتن
لغتنامه دهخدا
نقاب برگرفتن . [ ن ِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب برداشتن . نقاب برافکندن : باد نقاب از طرفی برگرفت خواجه سبک عاشقی از سر گرفت . نظامی .چسان نقاب ز رخسار دوست برگیرم که حسن سرکش و من مو بموی محجوبم .طالب (از آنندراج ).
-
نقاب بستن
لغتنامه دهخدا
نقاب بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب بر رخ زدن : نقاب چینی و رومی به نیسان همی بندد صبا بر روی هامون . ناصرخسرو.زین هزاران شمع کآن آید پدیدتا ببندد روی چرخ از شب نقاب . ناصرخسرو.تا بپوشد زمین ز سبزه لباس تا ببندد هوا ز ابر نقاب . مسعودسعد.شب ع...
-
نقاب پوشیدن
لغتنامه دهخدا
نقاب پوشیدن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نقاب بربستن . چهره در نقاب نهفتن : گر تو پریچهر نپوشی نقاب توبه ٔ صوفی به زیان می بری .سعدی .
-
نقاب خضرا
لغتنامه دهخدا
نقاب خضرا. [ ن ِ ب ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ).