کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
negates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفی می کند، خنثی کردن، نفی کردن، خنثی نمودن، منفی کردن، بلا اثر کردن
-
negate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفی، خنثی کردن، نفی کردن، خنثی نمودن، منفی کردن، بلا اثر کردن
-
نفافی
لغتنامه دهخدا
نفافی . [ ن َ فی ی ] (ع اِ) ج ِ نَفّی ّ. رجوع به نَفّی ّ شود.
-
لم
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] [قدیمی] lam حرف نفی؛ نه.
-
انف (فعل ماض)
دیکشنری عربی به فارسی
نفي کردن , خنثي کردن
-
negationist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفی کننده
-
تنافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāfi یکدیگر را نفی کردن؛ با هم تباین داشتن.
-
هیچم نه
لهجه و گویش تهرانی
نفی تاکیدی
-
counterexample
مثال نقض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مثالی برای نفی یک حکم کلی
-
تبعیدی
واژگان مترادف و متضاد
تبعیدشده، نفی بلدشده
-
جحد
واژگان مترادف و متضاد
انکار، تکذیب، رد، نفی
-
لن
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] lan حرف نفی به معنی هرگز، نه.
-
ostracism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استبداد، طرد، نفی بلد
-
ليس
دیکشنری عربی به فارسی
نقيض , نقض , نفي
-
banishment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبعید، اخراج، نفی