کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نفیر
/nafir/
معنی
۱. ناله و زاری و فریاد.
۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و راستپنجگاه.
۳. (موسیقی) [قدیمی] بوق یا شیپوری که از شاخ حیوانات ساخته میشد.
۴. [قدیمی، مجاز] هجوم؛ حمله.
〈 نفیر عام: [قدیمی، مجاز] قیام همۀ مردم برای جنگ با دشمن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بوق، صور، کرنا
۲. آواز، فریاد
دیکشنری
blare, blast, bray
-
جستوجوی دقیق
-
نفیر
لغتنامه دهخدا
نفیر. [ ن َ ] (اِ) کرنای کوچک . (انجمن آرا). برادر کوچک کرنا را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). کرنا. (غیاث اللغات ). مجازاً قسمی از کرنا که بیشتر قلندران دارند و به آن شاخ نفیر و بوق نفیر هم گویند. (فرهنگ نظام ). نای روئین گاودم . (اوبهی ) : عشق معش...
-
نفیر
لغتنامه دهخدا
نفیر. [ ن َ ] (ع اِ) گروه مردم از سه تا ده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروه مردم . (مهذب الاسماء). نفر. کمتر از ده تن ازمردان . (از اقرب الموارد). || گروهی که برای کاری برخیزند. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). قومی که به کاری پیش روند. (منتهی الارب )...
-
نفیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بوق، صور، کرنا ۲. آواز، فریاد
-
نفیر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) 1 - بوق ، شیپور. 2 - بانگ بلند، ناله و زاری .
-
نفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نپور› nafir ۱. ناله و زاری و فریاد.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای همایون و راستپنجگاه.۳. (موسیقی) [قدیمی] بوق یا شیپوری که از شاخ حیوانات ساخته میشد.۴. [قدیمی، مجاز] هجوم؛ حمله.〈 نفیر عام: [قدیمی، مجاز] قیام همۀ مردم برای جنگ با دشمن...
-
نفیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nafir فرارکننده؛ گریزنده؛ رمنده.
-
واژههای مشابه
-
نفیر آوردن
لغتنامه دهخدا
نفیر آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) هجوم آوردن و ناگاه بر سر چیزی فرودآمدن . (از آنندراج ) : امیر نصر به نفس خویش به سیستان شد و از غور نفیر آوردند و مشایخ سیستان آنجا شدند و سلطان محمود به نفس خویش آنجا شد و... حربی صعب کردند. (تاریخ سیستان ).گر آ...
-
نفیر شدن
لغتنامه دهخدا
نفیر شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متنفر شدن . گریزان گشتن : مرغ را گر ذوق آید از صفیرچون که جنس خود نیابد شد نفیر. مولوی .گر مسی گردد ز گفتارت نفیرکیمیا را هیچ از وی وا مگیر.مولوی .
-
نفیر کردن
لغتنامه دهخدا
نفیر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریاد برآوردن . فغان کردن . ناله و خروش کردن . به شکوه و شکایت بانگ برداشتن . خروشیدن : نه شغب کردند آن بچگکان و نه نفیربچه ٔ گرسنه دیدی که ندارد شغبی . منوچهری .جوداز دو کف بخل زدایت کند نفیربخل از دو دست جودفزا...
-
شاخ نفیر
لغتنامه دهخدا
شاخ نفیر. [ خ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ بلندی است که درویشان دارند و با آن بوق میزنند. (فرهنگ نظام ). و رجوع به شاخ و نفیر شود.
-
صفیر و نفیر
فرهنگ گنجواژه
صدا.
-
نَفیر و زفیر
فرهنگ گنجواژه
تنفس.
-
جستوجو در متن
-
ابوخمیر
لغتنامه دهخدا
ابوخمیر. [ اَ خ ُ م َ ] (اِخ ) نفیر، والد جبیربن نفیر. صحابی است .