کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة. [ ن َ فی ی َ ] (ع اِ) سفره ٔ از برگ خرما که بر روی آن کشک خشک کنند. (ناظم الاطباء). سفره ٔ مدور که از برگ خرما سازند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). سفره ٔ برگ خرما که بر آن پنیر خشک کنند. (منتهی الارب ). نِفیَة. نَفوَة. نَفیَة. (منتهی الارب ) ...
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة. [ ن َ ی َ ] (ع اِ) سفره ٔ برگ خرما که بر آن پنیر خشک کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نَفی ̍. رجوع به نَفیَّه شود. || نفاء: نفیةالشی ٔ؛ نفاؤه . (اقرب الموارد). رجوع به نفاء شود.
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة. [ ن ِ ی َ ] (ع اِ) نَفیّة. رجوع به نَفیَّة شود. || رانده و دور کرده شده . (ناظم الاطباء).
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة. [ ن ُ ی َ ] (ع اِ) نَفیّة. ج ، نُفی ̍. رجوع به نَفیَّة شود. || باقیمانده . (ناظم الاطباء). ج ، نفی .
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة.[ ن ُ فی ی َ ] (ع اِ) نَفیّة. رجوع به نَفیَّة شود.
-
واژههای همآوا
-
نفیت
لغتنامه دهخدا
نفیت . [ ن َ ] (ع مص ) نفت . نفتان . (اقرب الموارد). رجوع به نَفت شود.
-
نفیط
لغتنامه دهخدا
نفیط. [ ن َ ] (ع مص ) بینی افشاندن ماده بز یا عطسه دادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || جوشیدن و تیرک زدن دیگ جوشان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جوشیدن دیگ . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن ...
-
جستوجو در متن
-
نفی
لغتنامه دهخدا
نفی . [ ن َف ْ فی ی ] (ع اِ) سفره مانندی است که بر آن پِسْت را بیزند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نُفیَة. نَفّیَّة. (از اقرب الموارد).
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...