کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نفله کردن
معنی
( ~. دَ) (مص م .) 1 - به هدر دادن ، تلف کردن . 2 - (عا.) کشتن ، به قتل رساندن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
dissipate, squander, waste
-
جستوجوی دقیق
-
نفله کردن
لغتنامه دهخدا
نفله کردن . [ ن ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، تلف کردن . نه به موقعخود صرف کردن . در غیر محل خود یا در کار غیر مفیدی صرف کردن . بی نتیجه از میان بردن . (یادداشت مؤلف ).
-
نفله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - به هدر دادن ، تلف کردن . 2 - (عا.) کشتن ، به قتل رساندن .
-
واژههای مشابه
-
نِفلِه
لهجه و گویش تهرانی
مرده،آدم بدرد نخور،مردنی،ضعیف
-
نفله شدن
لغتنامه دهخدا
نفله شدن . [ ن ِ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، از میان بشدن . مردن . بی فایدتی تلف شدن . مردن نه برای مقصدی . (یادداشت مؤلف ). || نه به موقع خویش صرف شدن مال . بیهوده خرج شدن . به مصارف بیهوده به کار رفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
نفله کاری
لهجه و گویش تهرانی
از بین بردن،وِلخرجی
-
جستوجو در متن
-
تباه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن ۲. نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن
-
حرام کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحریم کردن، حرام دانستن ۲. ضایع کردن، نابود ساختن ۳. نفله کردن، تباه ساختن
-
حرام و هرس
لغتنامه دهخدا
حرام و هرس . [ ح َ م ُ هََ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بیهوده . باطل . نفله . تباه . و در لازم و متعدی با شدن و کردن صرف شود.
-
ریخت و پاش
لغتنامه دهخدا
ریخت و پاش . [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، خرج زیاد. برج . (از یادداشت مؤلف ). مصرف کردن . اسراف ونفله کاری . گشاده دستی و سخاوت کردن . (از یادداشت مؤلف ). مصرف کردن . اسراف و نفله کاری . گشاده دستی و سخاوت کردن . افراط کردن در پذ...
-
مردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارتحال، رحلت، فنا، فوت، مرگ، ممات، موت، وفات ۲. جان باختن، رختبربستن، قالبتهی کردن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن ۳. تلفشدن ۴. سقط شدن، نفله شدن ≠ در حیاتبودن، زیستن ۵. نابود شدن، از بین رفتن ۶. خاموش شدن (چراغ، آت
-
شتر قربانی
لغتنامه دهخدا
شتر قربانی . [ ش ُ ت ُ رِ ق ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شتر که جهت نحر در عید قربان آماده کرده باشند. شتر که نحر کردن را باشد به عید قربان .- امثال :مِثل ِ شتر قربانی ؛ بیش از حد آراسته و زودتر از انتظار سپری شده . شتر را قبل از قربانی شدن بسیار آرا...
-
مردن
لغتنامه دهخدا
مردن . [ م ُ دَ ] (مص ) درگذشتن . فرمان یافتن . نماندن . جان دادن . درگذشتن . وفات کردن . فوت شدن . معدوم شدن . از دنیا رفتن . از جهان بیرون شدن . به دار باقی شتافتن . سفر آخرت کردن . به جهان دیگر رفتن . پرواز کردن مرغ روح . موت . فوت . رحلت . ارتحال...