کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفس کلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نفس سخنگوی
لغتنامه دهخدا
نفس سخنگوی . [ ن َ س ِ س ُ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس ناطقه . رجوع به نفس ناطقه شود : و اکنون که عقل و نفس سخنگوی خود منم از خویشتن چه باید کردن حذر مرا.ناصرخسرو.
-
نفس سماوی
لغتنامه دهخدا
نفس سماوی . [ ن َ س ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس فلکی است . (فرهنگ علوم عقلی ازشفا ج 2 ص 631 و 643). نفس و نفوس سمائی نفوس افلاک است و نفوس کلیه است . (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 401).
-
نفس سوختن
لغتنامه دهخدا
نفس سوختن . [ ن َ ف َت َ ] (مص مرکب ) تنگ شدن دم از کثرت رنج بردن و محنت کشیدن ، چنانکه بعد از دویدن و غوطه زدن [ چنین ] حالتی طاری شود. (از غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). نفس در سینه غرق کردن و غرق شدن . نفس گسستن : نفس در سینه ٔ باد خزان می سوخت نوم...
-
نفس شکستن
لغتنامه دهخدا
نفس شکستن . [ ن َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) با نفس اماره جنگیدن . بر هوای نفس غلبه کردن : سعدی هنر نه پنجه ٔ مردم شکستن است مردی درست باشی اگر نفس بشکنی . سعدی .مبارزان طریقت که نفس بشکستندبه زور بازوی تقوی و للحروب رجال .سعدی .
-
نفس شکستن
لغتنامه دهخدا
نفس شکستن . [ ن َ ف َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نفس فروبردن و برنیاوردن . نفس گسستن . || دم برنیاوردن . لب به سخن نگشودن . از اظهار مطلبی خودداری کردن : دگر سرود صمد جوشد از دلم در دیرنفس همی شکنم در گلوی سینه ٔ تنگ .عرفی (از آنندراج ).
-
نفس شماردن
لغتنامه دهخدا
نفس شماردن . [ ن َ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لحظات را گرامی داشتن . دم را غنیمت دانستن : دم بی نفس تو برنیارم در خدمت تو نفس شمارم . نظامی .|| نفس کسی را شماردن ؛ به دقت مراقب حال او بودن . از مریض و رنجور به شدت مراقب حال او بودن . از مریض و رنجور به ...
-
نفس شمردن
لغتنامه دهخدا
نفس شمردن . [ ن َ ف َ ش ِ / ش ُ م ُ دَ ] (مص مرکب ) نفس کسی راشمردن ؛ حساب دقایق عمر او را داشتن . سخت مراقب و نگران حال و کار او بودن . او را به شدت تحت نظر و مراقبت داشتن . لحظه ای از کار او غفلت نکردن : که گیتی همی بر تو بر بگذردزمانه نفس را همی ب...
-
نفس صبح
لغتنامه دهخدا
نفس صبح . [ ن َ ف َ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم صبح . نسیم ملایمی که به گاه طلوع صبح وزد. نفحه ٔ بامدادی : آمدنفس صبح و سلامت نرسانیدبوی تو بیاورد و پیامت نرسانید. خاقانی .چون بوی تو دیدم نفس صبح و ز غیرت در آینه ٔ صبح به بوی تو ندیدم .خاقا...
-
نفس عاقله
لغتنامه دهخدا
نفس عاقله . [ ن َ س ِ ق ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس ناطقه است . (فرهنگ علوم عقلی از مصنفات افضل الدین ج 1 ص 32) : گفتم که نفس عاقله را اختیار چیست گفتا حقیقت سخن و کردن نظر.ناصرخسرو.
-
نفس علیا
لغتنامه دهخدا
نفس علیا. [ ن َ س ِ ع ُ ] (اِخ ) در اصطلاح عرفا اسرافیل را گویند که صاحب صور، و فعل او نفخ ارواح است در قوالب اجساد و اعطاء حیات و قوت و حس و حرکت . (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 401 از اکسیر العارفین ص 306).
-
نفس غاذیه
لغتنامه دهخدا
نفس غاذیه . [ ن َ س ِ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد قوت تغذیه و بالاخره نفس نباتی است . (فرهنگ علوم عقلی ص 598 از شفا ج 1 ص 378).
-
نفس فاکره
لغتنامه دهخدا
نفس فاکره . [ ن َ س ِ ک ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس عاقله است . (از فرهنگ علوم عقلی ص 598 از مصنفات افضل الدین ج 1 ص 72 رساله ٔ 5).
-
نفس فرورفتن
لغتنامه دهخدا
نفس فرورفتن . [ ن َ ف َ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نفس بریدن . نفس گسستن . || دم درکشیدن . خاموش شدن . خاموشی گزیدن : نه عجب گر فرورود نفسش عندلیبی غراب هم قفسش . سعدی .|| نفس غرق شدن . رجوع به نفس غرق شدن شود.
-
نفس فلکی
لغتنامه دهخدا
نفس فلکی . [ ن َ س ِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلاسفه عنصر فلکی را جدا و ممتاز از عناصر زمینی می دانند و برای افلاک دو نفس قائل اند یکی نفس منطبعه و دیگری نفس ناطقه .(فرهنگ علوم عقلی ص 81). رجوع به فلک و افلاک شود.
-
نفس قدسی
لغتنامه دهخدا
نفس قدسی . [ ن َ س ِ ق ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس را در مرتبه ٔ ملکه ٔ استحضار جمیع آنچه برای آن ممکن است بر وجه یقین نفس قدسی می گویند و آن آخرین مرتبت کمال حدس است . نفوس انبیاء و اولیاء و نوابغ روزگار که قبل از آموختن تمام اشیاء و حقایق را به...