کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفریت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نفریت
/nefrit/
معنی
التهاب کلیه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفریت
لغتنامه دهخدا
نفریت . [ ن ِ ] (ع ص ، از اتباع ) عفریت نفریت ، از اتباع است . رجوع به نِفر شود.
-
نفریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: néphrite] (پزشکی) nefrit التهاب کلیه.
-
واژههای همآوا
-
نفریة
لغتنامه دهخدا
نفریة. [ ن ِ ری ی َ ] (ع ص ، از اتباع ) عفریة نفریة، از اتباع است . رجوع به نِفر شود.
-
جستوجو در متن
-
nephritises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفریت ها
-
nephphridia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفریت
-
nephritis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفریت
-
nephritides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفریت ها
-
nephrite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفریت
-
طوس
لغتنامه دهخدا
طوس . (اِخ ) نام یکی از شاهان مصر که پس از شورش آنجا در زمان داریوش دوم بسلطنت رسیده اند. ابوریحان در آثارالباقیه (چ لیپزیک 1923 ص 91)نام ایشان را چنین نوشته است : آمرطیوس ، نافرطاس ، اوخرس ، فساموث ، موثاطوس ، ناقاطانباس ، طوس ، ناقاطانباس .این کلمه...
-
اخریس
لغتنامه دهخدا
اخریس . [ اُ خ ُ ] (اِخ ) مان ِتُن ، پس از نفریت فرعون مصر، اخریس را فرعون مصر دانسته است . دیودور آخریس و ابوریحان در آثارالباقیه اوخوروس آورده اند. وی با اِواُگراس ، که در سالامین قبرس بر اردشیر هخامنشی یاغی شده بود، بر ضد او همدست شد و به پی سیدیا...
-
بادکش
لغتنامه دهخدا
بادکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) خشت باد را گویند. و آن نوعی از بادزن باشد بسیار بزرگ که در میان خانه آویزند و با طناب و ریسمان در کشاکش آرند. (برهان ) (آنندراج ). بادزن بزرگ . (ناظم الاطباء). خشت باد بود و بعضی از صاحب فرهنگان بمعنی بادبیزن نوشته ان...
-
عفریت
لغتنامه دهخدا
عفریت . [ ع ِ ] (ع ص ) اسد عفریت ؛ شیر توانای درشت خلقت . (منتهی الارب ). سخت و شدید. (از اقرب الموارد).- عفریت نفریت ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یعنی ظالم و ستمکار. (از ناظم الاطباء). || به غایت رساننده هر چیزی . (منتهی الارب...
-
ذروح
لغتنامه دهخدا
ذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری ). الاکلنگ . کاوِنه . دارساس ، مگسک . (حبیش تفلیسی ) ذُرّوح . ذُرَّح . ذَروح . ذُرّاح . ذِ...