کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نفذ
معنی
اجرا کردن , اداره کردن , قانوني کردن , نواختن , نمايش دادن , اعدام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفذ
لغتنامه دهخدا
نفذ. [ ن َ ] (ع مص ) درگذشتن از قوم و خلاف ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درگذشتن از قوم و پشت سر گذاشتن ایشان را. نفاذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). نفوذ. (المنجد). || درگذشتن تیر از جائی که رسد یا بیرون آمدن سر تیر به طرف دیگر و تم...
-
نفذ
لغتنامه دهخدا
نفذ. [ ن َ ف َ ] (ع اِمص ) نفاذ. روانی چیزی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). انفاذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). روانی . اجرا. (ناظم الاطباء). اسم است از انفاذ. (از متن اللغة). نفوذ. (ناظم الاطباء). گویند: طعنة لها نفذ؛ ای طعنة نافذة....
-
نفذ
دیکشنری عربی به فارسی
اجرا کردن , اداره کردن , قانوني کردن , نواختن , نمايش دادن , اعدام کردن
-
واژههای همآوا
-
نفز
لغتنامه دهخدا
نفز. [ ن َ ] (ع مص ) برجستن آهو . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برجستن آهو بره در دویدن . (فرهنگ خطی ) (از متن اللغة). نَفَزان . (منتهی الارب ) (متن اللغة). نفوز. (متن اللغة). || مردن . (از المنجد) (از متن اللغة) (...
-
نفض
لغتنامه دهخدا
نفض . [ ن َ ] (ع مص ) افشاندن . (غیاث اللغات ). بیفشاندن جامه . (زوزنی ). برفشاندن جامه و درخت را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). فشاندن درخت و جامه . (از بحرالجواهر). برفشاندن و تکان دادن جامه را تا گرد و غبارش زایل شود. (از اقرب الموارد) (از ناظم ال...
-
نفض
لغتنامه دهخدا
نفض . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) برگ و میوه ٔ زیر درخت افتاده ، یا آن که از فشاندن افتد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دانه ٔ انگور که بعض آن در بعض گرفته باشند . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دانه های انگور به ...
-
نفض
لغتنامه دهخدا
نفض . [ ن ِ ] (ع اِ) پشکل زنبور یا کرم مرده ٔ آن که در جای شهد افتاده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). فضله ٔ کبت یا کبت مرده ای که درشان افتاده باشد. (ناظم الاطباء). || انگبین کرم افتاده که بدان خانه ٔ زنبوران را مع آس آلایند تا زنبور در آن درآید و ...
-
نفض
لغتنامه دهخدا
نفض . [ ن ُ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ نفاض . رجوع به نفاض شود.
-
نفض
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) تکاندن گرد و غبار (از پارچه و جز آن )، برافشاندن .
-
نفض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nafz ۱. تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت.۲. نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد.
-
جستوجو در متن
-
اعدام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر , نفذ
-
نواختن
دیکشنری فارسی به عربی
صوت , نفذ
-
قانونی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تشريع , شرع , نفذ