کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفد
لغتنامه دهخدا
نفد. [ ن َ ] (ع مص ) رسیدن به چیزی و درگذشتن از آن . (المنجد). رجوع به نَفذ شود.
-
نفد
لغتنامه دهخدا
نفد. [ ن َ ف َ ] (ع مص ) نیست و نابود گردیدن و رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فنا شدن و رفتن . (از متن اللغة). نفاد. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ). نابود شدن و رفتن و منقطع شدن و به پایان رسیدن . گویند: نفد زادالقو...
-
واژههای مشابه
-
نَفِدَ
فرهنگ واژگان قرآن
به اتمام رسيد - تمام شد - پايان يافت(در عبارت "لَنَفِدَ ﭐلْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّي"چون به یک واقعیت حتمی اشاره کرده مضارع معنی شده است )
-
واژههای همآوا
-
نَفِدَ
فرهنگ واژگان قرآن
به اتمام رسيد - تمام شد - پايان يافت(در عبارت "لَنَفِدَ ﭐلْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّي"چون به یک واقعیت حتمی اشاره کرده مضارع معنی شده است )
-
جستوجو در متن
-
نفود
لغتنامه دهخدا
نفود. [ ن ُ ] (ع مص ) سپری شدن . (ترجمان علامه ٔجرجانی ص 100) (دهار). رجوع به نَفَد و نفاد شود.
-
ناکز
لغتنامه دهخدا
ناکز. [ ک ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نکز است . رجوع به نکز شود. || چاهی که آبش تمام شده یا کم شده باشد. (از معجم متن اللغة): بئر ناکز؛فنی مأها. (اقرب الموارد). نفد مأها. (از المنجد). چاه کم آب . یا چاهی که آب آن سپری شده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
نفاد
لغتنامه دهخدا
نفاد. [ ن َ] (ع مص ) سپری شدن . (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). برسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (زمخشری ). نیست شدن . (مجمل اللغة). فنا شدن و رفتن . (از متن اللغة). سپری شدن چیزی وتباهی آن . (ناظم الاطباء). نی...
-
رذاذ
لغتنامه دهخدا
رذاذ. [ رَ ] (ع اِ) باران نرم و ریزه و باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند. (ناظم الاطباء). باران نرم ریزه و هو فوق القطقط، یا باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران بزرگ قطره . ج ، رُذَد. (مهذب الاسماء). باران ضعیف . م...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم میدانی نیشابوری ادیب . ابن خلکان گوید: او ادیبی فاضل و عارف بلغت و از خصیصین ابوالحسن واحدی صاحب تفسیر بود و سپس نزد دانشمندان دیگر بتکمیل دانش خویش پرداخت و در فن عربیّت خصوصاً در لغت و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم المیدانی النیشابوری . مکنی به ابوالفضل . عبدالغافر گوید: میدان محله ای از نیشابور است که احمد بدانجا ساکن بود و از این رو به میدانی معروف شد و او ادیبی فاضل و عالمی نحوی و لغوی بود و چنانکه عبدالغافرب...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصخری الخوارزمی ، مکنی به ابوالفضل . ابومحمد محمودبن ارسلان در تاریخ خوارزم گوید: او یکی از مفاخر خوارزم است و در اواخر سال 406 هَ .ق . کشته شده است . وی ادیبی کامل و عالمی ماهر و کاتبی بارع و شاعری ساحر بود. و ابومن...