کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفخ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفخ کردن
لغتنامه دهخدا
نفخ کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نفخ مبتلا شدن . آماس کردن . ورم کردن . رجوع به نفخ شود.
-
واژههای مشابه
-
نَفَخَ
فرهنگ واژگان قرآن
دميد(نفخ به معناي دميدن هوا در داخل جسمي است بوسيله دهان يا وسيلهاي ديگر - اين معناي لغوي نفخ است ، ولي آن را بطور کنايه در تاثير گذاشتن در چيزي و يا القاء امر غير محسوسي در آن چيز استعمال ميکنند )
-
نُفِخَ
فرهنگ واژگان قرآن
دمیده شد (نفخ به معناي دميدن هوا در داخل جسمي است بوسيله دهان يا وسيلهاي ديگر - اين معناي لغوي نفخ است ، ولي آن را بطور کنايه در تاثير گذاشتن در چيزي و يا القاء امر غير محسوسي در آن چيز استعمال ميکنند )
-
aerogastria
نفخ معده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] وجود گاز در معده
-
نفخ انگیز
لغتنامه دهخدا
نفخ انگیز. [ ن َ اَ ] (نف مرکب ) غذای باددار. غذائی که خوردنش تولید نفخ در شکم و معده کند.
-
نفخ شکم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: naf / vâysardel طاری: nahf طامه ای: nahf طرقی: nafx / vây کشه ای: nahf نطنزی: veram / vây
-
aerogastralgia
نفخ معدۀ دردناک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تجمع مقدار زیادی گاز در معده که به درد منجر شود
-
نفخ و باد
فرهنگ گنجواژه
باد و دم.
-
جستوجو در متن
-
bloating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفخ، باد کردن
-
انتفاخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) ورم کردن . نفخ کردن .
-
bloats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوسیدگی، نفخ، باد کردن
-
انفخ
دیکشنری عربی به فارسی
پف کرده , بادکردن , باددار , نفخ , بزرگ کردن , متورم شدن , باد کردن , پر از باد کردن , پر از گاز کردن زياد بالا بردن , مغرورکردن
-
باد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متورم شدن، ورم کردن ۲. آماس کردن، پف کردن ۳. نفخ کردن ۴. افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن ۵. به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش رساندن، آب کردن ۶. پرهوا کردن، دمیدن ۷. برانگیختن، تهییج کردن، تی