کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفت گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نفت اندود
لغتنامه دهخدا
نفت اندود. [ ن َ اَ ] (ن مف مرکب ) نفت آلود. به نفت آلوده شده : نصیب دوزخ اگر طلق بر خود اندایدچنان در او جهد آتش که چوب نفت اندود.سعدی .
-
نفت چال
لغتنامه دهخدا
نفت چال . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی ، در 12 هزارگزی مغرب شیرگاه ، در منطقه ای کوهستانی و جنگلی و معتدل هوای مرطوب واقع است و 900 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ ارز تأمین می شود. محصولش برنج و لبنیات و شغل اهالی زرا...
-
نفت خیز
لغتنامه دهخدا
نفت خیز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مناطق نفت خیز، جاهائی که معدن نفت دارد. که چاه نفت دارد. که در آنجا نفت استخراج کنند.
-
نفت دان
لغتنامه دهخدا
نفت دان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) ظرف نفت . مخزن کوچکی که در آن نفت ریزند. || جای نفت در ابزار نفت سوز. مخزن نفت بخاری و چراغ نفتی و امثال آن . || ظرفی خرد با لوله ای که بفشار [ با آن ] نفت بر چرخ خیاطی و لولاهای در و امثال آن پاشند. (یادداشت مؤلف ).
-
نفت زار
لغتنامه دهخدا
نفت زار. [ن َ ] (اِ مرکب ) زمین های نفت دار. (یادداشت مؤلف ).
-
نفت سفید
لغتنامه دهخدا
نفت سفید. [ ن َ س ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان نفت سفید بخش هفتگل شهرستان اهواز است . در مغرب هفتگل در ناحیه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از لوله کشی شرکت نفت تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت اس...
-
نفت سفید
لغتنامه دهخدا
نفت سفید. [ ن َ س ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش هفتگل شهرستان اهواز است ، از شمال محدود است به دهستان مکاوند، از مشرق به دهستان حومه ، از جنوب و مغرب به بخش رامهرمز. این دهستان از 8 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3000 نفر است . قراء...
-
نفت سوز
لغتنامه دهخدا
نفت سوز. [ ن َ ] (نف مرکب ) که با نفت سوزد. که با نفت بسوزد و مشتعل شود و حرارت دهد: بخاری نفت سوز.
-
نفت سیاه
لغتنامه دهخدا
نفت سیاه . [ ن َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفت تصفیه نشده . باقی مانده ٔ نفت طبیعی پس از استخراج بعضی از مشتقات از آن مانند نفت سفید، بنزین و غیره : شتروار سیصد ز نفت سیاه بیارند بر بارها تا دو ماه . فردوسی .از آتش برافروخت نفت سیاه بجنبید از آن ...
-
نفت شاه
لغتنامه دهخدا
نفت شاه . [ ن َ ] (اِخ ) قصبه ای از بخش سومار شهرستان قصرشیرین ، در نزدیکی مرز ایران و عراق واقع است . اهمیت این قصبه به مناسبت حلقه های متعدد چاه نفت است که دراطراف آن حفر شده است و از آنها نفت استخراج می شود.این نفت به وسیله ٔ لوله از طریق سرپل ذها...
-
نفت شهر
لغتنامه دهخدا
نفت شهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) نفت شاه سابق . به نفت شاه رجوع شود.
-
نفت فروش
لغتنامه دهخدا
نفت فروش . [ ن َ ف ُ ](نف مرکب ) آنکه نفت به مردم فروشد. فروشنده ٔ نفت .
-
نفت فروشی
لغتنامه دهخدا
نفت فروشی . [ ن َ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل نفت فروش . || (اِ مرکب ) جای نفت فروش . مغازه ای که در آن نفت فروشند. محل فروختن نفت .
-
نفت کش
لغتنامه دهخدا
نفت کش . [ ن َک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که نفت حمل کند. که بدان نفت را از جائی به جائی برند: کشتی نفت کش . تانکر نفت کش .
-
نفت لیچه
لغتنامه دهخدا
نفت لیچه . [ ن َ چ ِ ] (اِخ ) یکی از پاسگاههای مرزبانی ایران است در مرز ایران و شوروی در دشت گرگان . چشمه ٔ مشهور چاله نفت در این محل است . رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 شود.