کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفت کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
كشورهاى نفت خیز
دیکشنری فارسی به عربی
الدول النفطية
-
oil/gas well corrosion inhibitors
بـازدارندههای خوردگی چاههای نفت و گاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] دستۀ خاصی از بازدارندههای خوردگی حاوی نیتروژن آلی با وزن ملکولی بیش از دویست که در چاههای نفت و گاز به کار میروند و خاصیت خورندگی هیدروکربنهای مخلوط با آب و نمک و کربندیاکسید و هیدروژنسولفید را کاهش میدهند
-
واژههای همآوا
-
نفطکش
لغتنامه دهخدا
نفطکش . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نفت کش . رجوع به نفت کش شود.
-
نفتکش
واژگان مترادف و متضاد
تانکر
-
جستوجو در متن
-
ناقلة
دیکشنری عربی به فارسی
کشتي نفت کش , تانک , اتومبيل نفش کش
-
نفطکش
لغتنامه دهخدا
نفطکش . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نفت کش . رجوع به نفت کش شود.
-
tankers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تانکرها، تانک، کشتی نفتکش، اتومبیل نفت کش
-
نقاره ناوه کش
لغتنامه دهخدا
نقاره ناوه کش . [ ن َ رِ وِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ناوه کش بخش چگنی شهرستان خرم آباد. در 10هزارگزی جنوب شرقی سراب دوره ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و ز...
-
مکاحل
لغتنامه دهخدا
مکاحل . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مکحل به معنی سرمه کش . (آنندراج ). ج ِ مِکحَل وَ مُکحُلة. (ناظم الاطباء). || مکاحل البارود؛ از آلات حصار و وسیله ٔ دفاعی است که از آن نفت پرتاب کنند و آن انواع گوناگون دارد. با بعضی تیرهای بزرگی که سنگ را بشکافد انداخته...
-
اندودن
لغتنامه دهخدا
اندودن . [ اَ دَ ] (مص ) انداییدن . (فرهنگ سروری ) (فرهنگ خطی )(شرفنامه ) (فرهنگ میرزا ابراهیم ). کاهگل و گلابه مالیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). گل مال کردن . (فرهنگ رشیدی ). اندود کردن . کاهگل و گلاوه مالیدن . (ناظم الاطباء). پوشاندن چی...
-
چراغ
لغتنامه دهخدا
چراغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) آلت روشنایی که انواع مختلف روغنی ، نفتی ، گازی و برقی آن بترتیب در جهان معمول بوده و هنوز هم در بعضی کشورها اقسام گوناگون آن مورد استعمال است . فتیله ای باشد که آنرا با چربی و روغن و امثال آن روشن کرده باشند. (برهان ) (آنندر...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...
-
چهره
لغتنامه دهخدا
چهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). رو. دیدار. رخسار. عارض . مُحَیّ̍ا. وجه . چهر. سیما. لقاء. طلعت . (یادداشت مؤلف ) : آراسته ...
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح و هم در ذوی الروح مستعمل است : نزد آن شاه زمین کردش پیام داروئی فرمای زامهران بنام . رودکی .آمد آن نوبهار توب...