کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نغنغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نغنغ
/naqnaq, noqnoq/
معنی
۱. پیمانۀ غله، معادل چهار خروار.
۲. کیله؛ پیمانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نغنغ
لغتنامه دهخدا
نغنغ. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (اِ) پیمانه و قفیزی را گویند که بدان غله پیمایند وهر نغنغی چهار خروار است . (برهان قاطع) (آنندراج ). تغاری یا چیزی باشد که بدان غله پیمایند یعنی کیل و آن را قفیز گویند. یکی از وی چهار خروار بود به ماوراءالنهر. (از فرهنگ خط...
-
نغنغ
لغتنامه دهخدا
نغنغ. [ ن ِ ن ِ ] (اِ صوت ) در تداول عامه ، آوازه ٔ بچه چون چیزی به سماجت خواهد. بانگ مکرر کودک آهسته چون چیزی طلبد و بدو ندهند، مانند ژکیدن در بزادبرآمدگان . (یادداشت مؤلف ).
-
نغنغ
لغتنامه دهخدا
نغنغ. [ ن ُ ن ُ ] (ع ص ) گول سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق . ضعیف . مضطرب . (اقرب الموارد). || کُس پرگوشت اطراف . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که کناره های آن پرگوشت باشد. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || (اِ) جائی میان کام و شوارب نای ...
-
نغنغ
فرهنگ فارسی معین
(نَ نَ یا نُ نُ) (اِ.) پیمانه ای که غله بدان پیمایند؛ قفیز و آن معادل چهار خروار است .
-
نغنغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] naqnaq, noqnoq ۱. پیمانۀ غله، معادل چهار خروار.۲. کیله؛ پیمانه.
-
واژههای مشابه
-
نغنغ کردن
لغتنامه دهخدا
نغنغ کردن . [ ن ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )در تداول عامه ، کوتاه کوتاه و بریده بریده زاری کردن کودک آنگاه که چیزی طلبد. ژکیدن . (یادداشت مؤلف ).- نغنغ کردن چشم ؛ ضربان عین . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
نقنق
لغتنامه دهخدا
نقنق . [ ن ِ ن ِ ] (ع اِ) شترمرغ گریزان یا سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ظلیم . شترمرغ . (از اقرب الموارد). شترمرغ یا شترمرغ نافر و گریزان یا شترمرغ سبک وزن . (از متن اللغة). تأنیث آن نقنقة است . (از منتهی الارب ). ج ، نَقانِق .
-
نق نق
لغتنامه دهخدا
نق نق . [ ن ِ ن ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت طفلی بهانه جو. نام آواز طفل که چیزی را طلبد آهسته و پیوسته ، با آوازی چون گریان . (یادداشت مؤلف ). نغ نغ.
-
نق نق
فرهنگ گنجواژه
قُرقُر.
-
جستوجو در متن
-
نغانغ
لغتنامه دهخدا
نغانغ. [ ن َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نغنغ. رجوع به نُغنُغ شود. || ج ِ نَغنَغ. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). رجوع به نَغنَغ شود. || ج ِ نُغنُغَة. (یادداشت مؤلف ). || دو عضله در حلقوم : دو عضله ٔ دیگر است خاصه حلقوم را که آن را النغانغ گویند، بر کناره ٔ حل...
-
نغنغو
لغتنامه دهخدا
نغنغو. [ ن ِ ن ِ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، که بسیار ژکد. که بسیار نالد. که بسیار نغنغ کند. که بسیار شکایت کند. (یادداشت مؤلف ).
-
نغنغة
لغتنامه دهخدا
نغنغة. [ ن َ ن َ غ َ ] (ع مص ) دردگین نغنغ گردیدن . (آنندراج ). عارض شدن درد در نُغنُغ کسی . (از ناظم الاطباء). || (اِ) غده ای که در حلق باشد. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). || آواز لطیف و نغمه ٔ سرود. (غیاث اللغات از لطایف اللغات ).