کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نغمه سرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
نغمهسرایی
واژگان مترادف و متضاد
آوازخوانی، سرودخوانی، نغمهپردازی، نغمهسازی
-
جستوجو در متن
-
carols
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلاه قرمزی، سرود، نغمه سرایی، چهچه، سرودشب عید میلاد مسیح، نغمه سرایی کردن
-
carolled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کورلد، نغمه سرایی کردن
-
choruses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوروش، نغمه سرایان هم اهنگ، هم سرایان، دسته خوانندگان، برگردان، هم سرایی کردن
-
نغم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آهسته سراییدن . 2 - آهسته سخن گفتن . 3 - (اِمص .) آهسته - سرایی . 4 - آهسته گویی . 5 - (اِ.) سخن آهسته ؛ نغمه .
-
دم کشی
لغتنامه دهخدا
دم کشی . [ دَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نفس کشی . نفس کشیدن . || در نغمه سرایی با دیگری موافقت کردن و یاری آواز دیگری کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) خاده و چوبی که بدان کشتی رانند. || نسیم . (ناظم الاطباء).
-
دستان زنی
لغتنامه دهخدا
دستان زنی . [ دَ زَ ] (حامص مرکب ) دستان زدن . نغمه سرایی . سرودخوانی . آوازخوانی : چون به دستان زنی گشادی دست عشق هشیار و عقل گشتی مست .نظامی .
-
خوانندگی
لغتنامه دهخدا
خوانندگی . [ خوا / خا ن َن ْ دَ / دِ ](حامص ) سرودگویی . نغمه سرایی . آوازخوانی . تغنی . (ناظم الاطباء). || قرائت . (یادداشت بخط مؤلف ). || صفت خواننده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ترانه بستن
لغتنامه دهخدا
ترانه بستن . [ ت َ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سرود و نغمه ساختن . نغمه سرایی و سرودگویی کردن : ز گل به سینه ٔ بلبل هزار خار شکست کنون ترانه بوصف بهار می بندد.محمدحسن خان حسن (از بهار عجم ) (از آنندراج ) (از ارمغان آصفی ).
-
دستان زنان
لغتنامه دهخدا
دستان زنان . [ دَ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دستان زدن و نغمه سرایی . چهچه زنان : بلبل دستان زنان چاره همی جوید ز من چاره زآن جوید که او را جست باید نیز چار.؟ (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
زند خواندن
لغتنامه دهخدا
زند خواندن . [ زَ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) قرائت کتاب زند. رجوع به زند شود. || نغمه سرایی : هم رودزنان به زخمه راندن هم فاختگان به زند خواندن . نظامی .رجوع به زند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
های و هو کردن
لغتنامه دهخدا
های و هو کردن . [ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آه وناله و افغان کردن . غوغای ماتم زدگان و مصیبت دیدگان سر دادن . گریه و زاری و نوحه سرایی کردن : به باغ طرب نیست یک نغمه سنج ز بس در غمش های و هو کرده ایم .ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
ترانه زدن
لغتنامه دهخدا
ترانه زدن . [ ت َ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نغمه سرایی کردن : سودای زهد خشکم بر باد داده حاصل مطرب بزن ترانه ساقی بیار باده . جمال الدین سلمان (از آنندراج ).آتش ز دمم زبانه می زدشوق از قلمم ترانه می زد.فیضی (از آنندراج ).
-
چغانه زن
لغتنامه دهخدا
چغانه زن . [ چ َن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) چغانه زننده . خنیاگر و مطرب .آن کس که در زدن و نواختن چغانه مهارت و استادی دارد. عازِف . (منتهی الارب ). و رجوع به چغانه شود. || سرودخوان و سرودگوی . کسی که در دستگاه چغانه نغمه سرایی و آوازخوانی کند. و رجوع ...