کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نغز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نغز
/naqz/
معنی
هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد؛ خوب؛ نیکو؛ لطیف؛ بدیع.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نغز
لغتنامه دهخدا
نغز. [ ن َ ] (ع مص ) برآغالیدن قوم را و تباهی افکندن بین قومی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نزغ . (اقرب الموارد). لغتی است در نزغ . (از متن اللغة). رجوع به نَزغ شود. || نرم مالیدن کودک را. (از منت...
-
نغز
لغتنامه دهخدا
نغز.[ ن َ ] (ص ) خوب . نیک . نیکو. (برهان قاطع). چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی . هر چیز عجیب از نیکوئی . (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی ). هر چیزی عجیب و بدیع که دیدنش خوش آید. (برهان قاطع) : یکی نغز گردون چوبین بساخت به گرد اندرش تیغها در نش...
-
نغز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) خوب ، نیک ، بدیع .
-
نغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] naqz هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد؛ خوب؛ نیکو؛ لطیف؛ بدیع.
-
واژههای مشابه
-
نغز آمدن
لغتنامه دهخدا
نغز آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) شایسته افتادن . مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن : نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن . مولوی .چه نغز آمد این یک سخن ز آن دو تن که بودند سرگشته از دست زن . سعدی .چه نغز آمد این نکته در سندبادکه عشق آت...
-
نغز شدن
لغتنامه دهخدا
نغز شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زیبا افتادن . جالب توجه و دلنشین شدن : تازه شد این آب و نه در جوی تست نغزشد این خال و نه بر روی تست .نظامی .
-
نغز و خوب
فرهنگ گنجواژه
خوب.
-
واژههای همآوا
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن َ ] (ع ص ) آنکه بلرزد سرش و بجنبد در رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ)غضروف کتف و یا هرجای که جنبان باشد. (ناظم الاطباء). نُغض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به نُغض شود. || شترمرغ یا گله ای از شت...
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن َ غ َ ] (ع مص ) نَغض . نغوض . نَغَضان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به نَغض شود.
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن ِ ] (ع اِ) شترمرغ نر یا گله ٔ شترمرغ . (ناظم الاطباء). رجوع به نَغض شود.
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن ُ ] (ع اِ) کرکرانک کتف یا هر جا که جنبان باشد. (آنندراج ). سرشانه . (مهذب الاسماء). ناغض . (اقرب الموارد). نَغض . (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ناغض شود.
-
نغض
لغتنامه دهخدا
نغض . [ ن ُغ ْ غ َ ] (ع ص ) محال نغض ؛ چرخهای چاه که بزرگ باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چرخ های بزرگ چاه آبکشی . (ناظم الاطباء). چرخهای متحرک . (از اقرب الموارد).
-
نقض
لغتنامه دهخدا
نقض . [ ن َ ] (ع مص ) شکستن . (غیاث اللغات ). کسر. (تعریفات ). شکستن عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عهد شکستن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). نقض امر و عهد؛ مقابل ابرام . تباه کردن آن را سپس استوار کردنش...