کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نغر
لغتنامه دهخدا
نغر. [ ن َ ] (ع مص ) آب بسیار خوردن . آب زیاد خوردن . زیاده روی کردن در آب : نغر من الماء؛ اکثر. (اقرب الموارد). رجوع به نَغَر شود. || کینه ورزیدن . حقد. (از اقرب الموارد). || نَغَر. نغیر. نغران . (متن اللغة). رجوع به نَغَر شود.
-
نغر
لغتنامه دهخدا
نغر. [ ن َ غ َ ] (ع اِ) چشمه ٔ آب نمکین و شور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || (مص ) برجوشیدن دیگ . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جوشیدن و فوران کردن دیگ . (از متن اللغة). نغران . (اقرب ا...
-
نغر
لغتنامه دهخدا
نغر. [ ن َ غ َ ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). که درونش از غضب و غیظ برجوشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
نغر
لغتنامه دهخدا
نغر. [ ن ُ غ َ ] (ع اِ) مرغی است ماننده به بنجشک که نوکی سرخ دارد، و مردم مدینه آن را بلبل نامند. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). اسم جنس عصفوراست و نزد بعضی مخصوص گنجشکی است سیاه لون و بسیار کوچک و دنباله ٔ او بسیار کوتاه و دایم الحرکة و کثیرالصوت ....
-
واژههای همآوا
-
نقر
لغتنامه دهخدا
نقر. [ ن َ ] (ع اِ) آوازکی است که به زدن انگشت ابهام بر وسطی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انگشتک و آوازی که از زدن ابهام بر وسطی برآید. (ناظم الاطباء). آوازی که از بشکن زدن برآید. || آوازی از کام و زبان که بدان ستور را رانند. (...
-
نقر
لغتنامه دهخدا
نقر. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) بیماری که در پهلوی گوسپند پدیدمی گردد. (ناظم الاطباء). || (مص ) رفتن و ضایع شدن مال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تضییعمال و تلف شدن آن . (ناظم الاطباء). گویند: اعوذ باﷲ من العقر و النقر؛ ای الزمانة و ذهاب المال . (اقرب ...
-
نقر
لغتنامه دهخدا
نقر. [ ن َ ق ِ ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غضبان . (المنجد) (از اقرب الموارد). || مبتلاء به مرض نقرة. (از المنجد). || (اِ) آب و چاه . (از المنجد). ما له بموضع کذانقر؛ ای ماء او بئر. (المنجد) (از اقرب الموارد).
-
نقر
لغتنامه دهخدا
نقر. [ ن ِ ](ع اِ) چاهک دانه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نقر
لغتنامه دهخدا
نقر. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ نقرة. رجوع به نُقرَة شود.
-
نقر
واژگان مترادف و متضاد
۱. کندن ۲. سوراخ کردن ۳. نواختن ۴. کوبش، کوفتن ۵. کندهکاری
-
نقر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کوبیدن . 2 - کنده - کاری کردن روی سنگ و چوب .
-
نقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] naqr ۱. کندهکاری و نقاشی کردن بر روی چیزی.۲. (موسیقی) با انگشت بر سازهای موسیقی نواختن.
-
نُقِرَ
فرهنگ واژگان قرآن
کوبيده شد( جمله نقر در ناقور نظير جمله نفخ در صور کنايه از زنده کردن مردگان در قيامت و احضار آنان براي حسابرسي است)
-
نُقِرُّ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار مي دهيم