کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعمت خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نقمت و نعمت
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
راحت و خیر و نعمت
فرهنگ گنجواژه
خوشی.
-
سود و نعمت و راحت و رواج
فرهنگ گنجواژه
رونق.
-
جستوجو در متن
-
راتب خوار
لغتنامه دهخدا
راتب خوار. [ ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) وظیفه خوار. (آنندراج ) : هر که راتب خوار خورشید است خالی چون شودباولی نعمت مقابل دولتش گردد تمام .جمال الدین سلمان .
-
نواله خوار
لغتنامه دهخدا
نواله خوار. [ ن َ ل َ / ل ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) ریزه خوار : ای بر سر خلق سایه گستر کرمت کونین نواله خوار خوان نِعَمت .(از حبیب السیر).
-
ریزه خوار
لغتنامه دهخدا
ریزه خوار. [ زَ / زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) ریزه خور. که خرده های ریز پس مانده ٔ کسی را بخورد. ریزه خور : درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور. خاقانی .جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک نسر طائر را مگس بینی چو دل...
-
غمط
لغتنامه دهخدا
غمط. [ غ َ ] (ع مص ) خرد و خوار شمردن مردم را. منه الحدیث : انما ذلک من سفه الحق و غمط الناس ؛ ای ان یری الحق سفهاً و جهلا ویحتقر الناس . (منتهی الارب ). خوار داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). عیب کردن کسی را. (المصادر زوزنی ). || شکر عافیت نن...
-
نمک خواره
لغتنامه دهخدا
نمک خواره . [ ن َ م َ خوا/ خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) نمک خوار. نمک پرورده . که نمک کسی را خورد و از نعمت او متنعم شود : چه شورش فکندند در انجمن نمک خوارگان نمکدان شکن .قدسی (از آنندراج ).
-
سایه رست
لغتنامه دهخدا
سایه رست . [ ی َ / ی ِ رُ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ناز پرورده . (غیاث ). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج ) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج ).|| مفت خوار و رای...
-
غمص
لغتنامه دهخدا
غمص . [ غ َ ] (ع مص ) شکر نکردن نعمت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناسپاسی کردن نعمت را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || خرد و خوار شمردن و بر هیچ ناداشتن چیزی را. || عیب گرفتن بر کسی سخن را. (منتهی الارب )(آنندراج ). عیب کردن کسی را. (تاج...
-
سایه پرور
لغتنامه دهخدا
سایه پرور. [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) کنایه از آسوده . (انجمن آرا). کسی را گویند که پیوسته بفراغت و آسودگی برآمده باشد و محنت و مشقت نکشیده باشد. (برهان ). || مفت خور. (انجمن آرا). رایگان خوار. (آنندراج ) (برهان ). کنایه از کسی که بناز و نعم...
-
رستی
لغتنامه دهخدا
رستی . [ رُ ] (اِ) رزق و روزی و روزینه . (ناظم الاطباء). روزی . رزق . (فرهنگ فارسی معین ) (از برهان ) (از فرهنگ اوبهی ). نعمت و روزی را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (از شعوری ج 2 ورق 27). نعمت . (لغت فرس اسدی ) : چون تو کریمان که تماشاگ...
-
سایه گستر
لغتنامه دهخدا
سایه گستر. [ ی َ / ی ِ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) سایه افکن . گسترنده ٔ سایه : کنون خواه تاجش ده و خواه بخت شد آن سایه گستر کیانی درخت . فردوسی .بسفر شد کجا؟ بباغ بهشت طوبی و سدره سایه گستر اوست . خاقانی .ای بر سر خلق سایه گسترکونین نواله خوار نعمت . (از ح...
-
بدگوار
لغتنامه دهخدا
بدگوار. [ ب َ گ ُ ] (نف مرکب ) که بد گوارد. که بد هضم شود. دژگوارد. بطی ءالانهضام . بطی ءالهضم . سَیَّی ٔالهضم . بدگوارد. (از یادداشتهای مؤلف ) : این راز نعمت تو طعامی است خوش مزه و آن راز سطوت توشرابیست بدگوار. مسعودسعد.شراب خرمایی ... غلیظ و بدگوا...
-
شکم بنده
لغتنامه دهخدا
شکم بنده . [ ش ِ ک َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شکم خواره . پرخور. عبدالبطن . (از برهان ) (ناظم الاطباء). شکم خوار. شکم خواره . شکمی . (آنندراج ) (انجمن آرا). حریص بسیارخوار. (غیاث ). مبطان . بَطِن . شکم پرست . که خوردن بسیار خواهد.رُس . رژد. بنده ٔ شکم...