کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعمت آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ولی نعمت
لغتنامه دهخدا
ولی نعمت . [ وَ لی ی ِ ن ِ م َ / وَ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه بر کسی حق نعمت دارد. نگهبان نعمت : فروغ دل و دیده ٔ مقبلان ولی نعمت جان صاحبدلان . حافظ.|| بزرگ . سرور. رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ)در این معنی شود.
-
ولی نعمت
فرهنگ فارسی معین
(وَ. نِ مَ) [ ع . ] (ص مر.) آن که بر کسی حق نعمت دارد.
-
بی نعمت
لغتنامه دهخدا
بی نعمت . [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) (از:بی + نعمت ) فاقد نعمت . بی مال و روزی . || بی محصول : و اندر بیابان جایهای بی نعمت و تنک علف . (حدودالعالم ). و رجوع به نعمت و نعمة شود.
-
چشمه نعمت
لغتنامه دهخدا
چشمه نعمت .[ چ َ م َ ن ِ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزراع کوغر کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 246). || ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان که در 60 هزارگزی جنوب خاوری سعیدآباد و 3 هزارگزی خاور راه بلورد به گلناب...
-
فراخ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farāxne'mat جایی که در آن نعمت فراوان باشد؛ پرنعمت.
-
ولی نعمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] valine'mat خداوند نعمت؛ آن که بر کسی حق نعمت دارد.
-
نعمت محله
لهجه و گویش تهرانی
محله طرفداران شاه نعمت الله
-
نعمت جذر اصم
لغتنامه دهخدا
نعمت جذر اصم . [ ن ِ م َ ت ِ ج َ رِ اَ ص َم م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هشت بهشت است . (برهان قاطع) (آنندراج ). زیرا هشت جذر اصم است و ریشه ندارد. (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع).
-
نعمت اﷲ ولی
لغتنامه دهخدا
نعمت اﷲ ولی . [ ن ِ م َ تُل ْ لا هَِ وَ ] (اِخ ) (شاه ...). رجوع به نعمةاﷲ ولی شود.
-
نعمت خان علی
لغتنامه دهخدا
نعمت خان علی . [ ن ِ م َ ع َ ] (اِخ ) از پارسی گویان هندوستان است در عهد عالمگیر و شاهجهان می زیسته و به سال 1120 هَ . ق . درگذشته ،منظومه ای به عنوان «حسن و عشق » و کتابی به نام «خوان نعمت » در موضع طباخی آرد. (از قاموس الاعلام ج 6).
-
نعمت علی خان
لغتنامه دهخدا
نعمت علی خان . [ ن ِ م َ ع َ ] (اِخ ) از پارسی گویان هند است و شاهنامه ای در احوال پادشاهان هندوستان تصنیف کرده است . (از قاموس الاعلام ج 6).
-
نعمت غیر مترقبه
دیکشنری فارسی به عربی
نعمة من الله
-
نعمت خدا داده
دیکشنری فارسی به عربی
مبارکة , موهبة , موهوب
-
رفاه و نعمت
فرهنگ گنجواژه
گشادگی.
-
ناز و نعمت
فرهنگ گنجواژه
رفاه.