کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعمتی حیدری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نِعْمَتِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
نعمت من(نعمت :هر چيز سازگار با طبع و مفيد و لذت بخش)
-
نعمتی کاشانی
لغتنامه دهخدا
نعمتی کاشانی . [ ن ِ م َ ی ِ ] (اِخ )از شاعران قرن دهم هجری قمری است ، دیوانی در غزلیات و منظومه ای در اقتفای سبحة الابرار دارد. او راست :هلال عید را میلی است با ابروی زیبایش که بر بام فلک خم گشته از بهر تماشایش .(از تحفه ٔ سامی ص 157) (صبح گلشن ص 53...
-
واژههای همآوا
-
نعمتی، حیدری
لهجه و گویش تهرانی
دو طایفه رقیب.حیدر حیدر حیدر،ما دعوا داریم حیدر
-
جستوجو در متن
-
حیدری
لغتنامه دهخدا
حیدری . [ ح َ دَ ] (اِخ ) مقابل ِ نعمتی . منسوب به حیدر، پیرو قطب الدین حیدر یکی از عرفای نامی ایران متوفی به سال 618 هَ . ق .- جنگ حیدری و نعمتی ؛ جنگی و بحث و جدلی میان پیروان این دو عارف . رجوع به فرهنگ فارسی معین شود. دو دسته ٔ حیدری و نعمتی در ...
-
حیدر حیدر
لهجه و گویش تهرانی
رجز خوانی دعوای حیدری و نعمتی
-
حیدری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حیدر) [عربی. فارسی] heydari ۱. [مقابلِ نعمتی] هریک از پیروان قطبالدین حیدر، عارف ایرانی (۵۰۸ ـ ۶۱۵ قمری).۲. مربوط به حیدر (لقب علیبن ابیطالب).۳. (اسم) [مجاز] شیعه: مذهب حیدری.
-
حیدرقطب الدین
لغتنامه دهخدا
حیدرقطب الدین . [ ح َ دَ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) از عرفای معروف ایران (متوفی 618 هَ . ق .) که تربت حیدری بمناسبت آرامگاه وی بدین نام خوانده شده و طایفه ٔ حیدری (مقابل نعمتی ) بدو منسوب است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شیراز
لغتنامه دهخدا
شیراز. (اِخ ) نام شهری دلگشا در فارس که اکنون حاکم نشین این مملکت است و شراب آنجا در خوبی معروف همه ٔ عالم و موطن شیخ سعدی و خواجه حافظ و مقبره ٔ آنها در این شهر مزار عامه . (ناظم الاطباء). نام شیراز ظاهراً در الواح عیلامی مکشوف در تخت جمشید به صورته...
-
تند
لغتنامه دهخدا
تند. [ ت ُ ] (ص ، ق ) مرادف تیز باشد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تیز و برنده . (ناظم الاطباء). بران . مقابل کند:شمشیری تند. تیغی تند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد: اوستا: تونت ،...