کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعل وارونه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گران نعل
لغتنامه دهخدا
گران نعل . [ گ ِ ن َ ] (ص مرکب ) دارای نعل سنگین . چهارپائی که نعل بزرگ دارد. || بزرگ سم . پهن سم و آن از محسنات اسب است : قوی پشت و گران نعل و سبک خیزبه دیدن تیزبین و در شدن تیز.نظامی .
-
نعلدرگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] ← تیر درگاهی
-
نعل افکندن
لغتنامه دهخدا
نعل افکندن . [ ن َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به شتاب و تعجیل رفتن .(از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تعجیل رفتن . (انجمن آرا). دویدن . || نعل ریختن . ماندن اسب از رفتار. (غیاث اللغات ) : پیش کآن زین به پشت اسب حیات بفکند نعل صید ...
-
نعل انداختن
لغتنامه دهخدا
نعل انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نعل افکندن . نعل ریختن . رجوع به نعل افکندن شود. || نعل از سم اسب فروافتادن بر اثر سرعت رفتن : هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من آسمان زآن تیغ بران سازد از بهر غزا.خاقانی .
-
نعل در
لغتنامه دهخدا
نعل در. [ ن َ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سکه ٔ آهنی که بر در زنند و حلقه بدان پیوسته شود. (آنندراج ) : کارها محکم میان بهر گشایش بسته انداز تمنای گشودن نعل در در آتش است .تأثیر (آنندراج ).
-
نعل ریختن
لغتنامه دهخدا
نعل ریختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت دویدن . نعل افکندن . نعل انداختن : زید را اکنون نیابی کو گریخت جست از صف نعال و نعل ریخت . مولوی . || واماندن به علت دویدن و تاختن . خسته و مانده شدن و بجای منظور نرسیدن : حاجتش نبود به سوی کُه گریخت کز پی اش کر...
-
نعل زنگی
لغتنامه دهخدا
نعل زنگی . [ ن َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نعل شام . کنایه از ماه است . (آنندراج ) : که چون شاه چین زین بر ابرش نهادفلک نعل زنگی در آتش نهاد.نظامی (آنندراج ).
-
نعل شام
لغتنامه دهخدا
نعل شام . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است که قمر باشد. || کنایه از دمیدن صبح هم هست . (برهان قاطع).
-
نعل کندر
لغتنامه دهخدا
نعل کندر. [ ن َ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
نعل کهنه
لغتنامه دهخدا
نعل کهنه . [ ن َ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نعل پاره . نعل فرسوده . || کنایه از چیز بی قدر و قیمت و بی ارزش و نابکار است . رجوع به نعل پاره شود.- نعل کهنه به حلوا دادن ؛ رسم است که در ولایت نعل های کهنه را به عوض حلوا دهند، چنانچه در هندوستان آهن که...
-
نعل موزه
لغتنامه دهخدا
نعل موزه . [ ن َ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نعل آهنی که بر موزه بندند. (آنندراج ).
-
نعل بسته
لغتنامه دهخدا
نعل بسته . [ ن َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعل زده .(برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اسپ ساخته و آراسته و مهیای سواری . مکمل یراق . رجوع به نعل زده شود.
-
نعل بها
لغتنامه دهخدا
نعل بها. [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) مالی که فدیه ٔ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات ). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت...
-
نعل پاره
لغتنامه دهخدا
نعل پاره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکسته نعل . (یادداشت مؤلف ). نعل کهنه و فرسوده . نعلی که به علت کهنگی و فرسودگی از سم ستور افتاده باشد. || کنایه از چیز بی ارزش و بی مقدار. || کنایه از گوشواره ٔ سخت بزرگ و بی تناسب از طلا و جز آن . (یادداشت مؤ...
-
نعل زده
لغتنامه دهخدا
نعل زده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به معنی نعل بسته باشد و کنایه از اسبی است که جمع اسباب و ضروریات اورا ساخته و مستعد کرده باشند از جهت سفر. (برهان قاطع) (از آنندراج ). نعل کرده . نعل بسته . اسب آماده برای مسافرت . (از ناظم الاطباء). اسب مجهز...