کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعل افکندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نعل موزه
لغتنامه دهخدا
نعل موزه . [ ن َ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نعل آهنی که بر موزه بندند. (آنندراج ).
-
نعل وارون
لغتنامه دهخدا
نعل وارون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کاری که مردم بدان پی نبرند. (انجمن آرا). وسیله ٔ فریب دادن و گمراه ساختن . نعل وارونه . رجوع به نعل وارونه شود : عشق خوش دارد مرا بهر فریب دیگران پیش پای ساده لوحان نعل وارونش منم .صائب .
-
نعل وارونه
لغتنامه دهخدا
نعل وارونه . [ ن َ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل باژگونه . نعل باشگونه . نعل وارون . نعل واژون . نعل دگرگون . نعل معکوس . نعل واژونه . کنایه از وسیله ٔ فریب دادن و گمراه ساختن دیگران : نعل وارونه ست جام می ز ساقی خواستن ورنه خوناب جگر پ...
-
نعل واژگون
لغتنامه دهخدا
نعل واژگون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کاری است که مردم بدان پی نبرند. (برهان ) (آنندراج ).- نعل واژگون بستن ؛ مردم را در جستجوی خود در شک انداخته بطرف خلاف مقصود سرگردان کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به نعل وارونه شود.
-
نعل واژون
لغتنامه دهخدا
نعل واژون . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل وارونه . نعل واژگون : گر مه عید نماید فلکت شاد مشوکه غرضهاست درین نعل که واژون زده است .زمانی (آنندراج ).
-
نعل واژونه
لغتنامه دهخدا
نعل واژونه . [ ن َ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نعل وارونه . رجوع به نعل وارونه شود : حسن از دایره ٔ عشق نزد پا بیرون نعل واژونه مزن فاخته کوکو بگذار.صائب .
-
نعل بسته
لغتنامه دهخدا
نعل بسته . [ ن َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعل زده .(برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از اسپ ساخته و آراسته و مهیای سواری . مکمل یراق . رجوع به نعل زده شود.
-
نعل بها
لغتنامه دهخدا
نعل بها. [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) مالی که فدیه ٔ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات ). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت...
-
نعل پاره
لغتنامه دهخدا
نعل پاره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکسته نعل . (یادداشت مؤلف ). نعل کهنه و فرسوده . نعلی که به علت کهنگی و فرسودگی از سم ستور افتاده باشد. || کنایه از چیز بی ارزش و بی مقدار. || کنایه از گوشواره ٔ سخت بزرگ و بی تناسب از طلا و جز آن . (یادداشت مؤ...
-
نعل زده
لغتنامه دهخدا
نعل زده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به معنی نعل بسته باشد و کنایه از اسبی است که جمع اسباب و ضروریات اورا ساخته و مستعد کرده باشند از جهت سفر. (برهان قاطع) (از آنندراج ). نعل کرده . نعل بسته . اسب آماده برای مسافرت . (از ناظم الاطباء). اسب مجهز...
-
نعل شکن
لغتنامه دهخدا
نعل شکن . [ ن َ ش ِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نعل شکن
لغتنامه دهخدا
نعل شکن . [ ن َ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش میرانشاه شهرستان سنندج . در 22هزارگزی جنوب غربی دیواندره واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نعل کردن
لغتنامه دهخدا
نعل کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعل بستن . نعل کوبیدن . نعل را بر سم ستور استوار ساختن . نعل زدن .- خر کریم را نعل کردن ؛ رشوه دادن . به قاضی یا حاکم و فرمانروا رشوه دادن .
-
نعل کنان
لغتنامه دهخدا
نعل کنان . [ ن َ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
نعل ریختن
فرهنگ فارسی معین
(نَ. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: تند و باشتاب دویدن .