کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بانگ و نعره
فرهنگ گنجواژه
سر و صدا.
-
نعره و هیها
فرهنگ گنجواژه
سر وصدا.
-
واژههای همآوا
-
ناره کردن
لغتنامه دهخدا
ناره کردن . [ رَ/ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بریسمان کشیدن . بند کردن سبحه و مهره و امثال آن . (یادداشت مؤلف ) : چنان چون برشته کند مهره مردیلان را به نیزه همی ناره کرد.اسدی .
-
جستوجو در متن
-
bellow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیر، صدای شبیه نعره کردن، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن، غریو کردن
-
bellowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملایم، صدای شبیه نعره کردن، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن، غریو کردن
-
خروش برآوردن
واژگان مترادف و متضاد
خروشیدن، نعره زدن، فریاد کردن، بانگبرآوردن ≠ سکوت کردن
-
خوار
دیکشنری عربی به فارسی
صداي شبيه نعره کردن (مثل گاو) , صداي گاو کردن , صداي غرش کردن (مثل اسمان غرش وصداي توپ) , غريو کردن
-
blats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلات، بع بع کردن، نعره زدن، بی ملاحظه حرف زدن
-
blat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیر زدن، بع بع کردن، نعره زدن، بی ملاحظه حرف زدن
-
blatted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتک زدن، بع بع کردن، نعره زدن، بی ملاحظه حرف زدن
-
صرخة
دیکشنری عربی به فارسی
فرياد خوشحالي , صداي مخصوص هر حيوان (مثل صداي قورباغه) , فرياد کردن , سروصداراه انداختن , فرياد زدن , نعره کشيدن , صدا , نعره , هلهله
-
صیحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَیحَة] seyhe ۱. بانگ کردن؛ فریاد کردن.۲. (اسم) آواز بلند؛ بانگ؛ نعره؛ فریاد.۳. (اسم) عذاب.〈 صیحه زدن (کشیدن): (مصدر لازم) بانگ کردن؛ بانگ زدن؛ فریاد کشیدن.
-
کِرْبَدَ
لهجه و گویش گنابادی
kerbada در گویش گنابادی یعنی طبل ، نعره زدن ، قلدری کردن همراه با سر و صدا و ادعا
-
خروشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بانگبرآوردن، خروش برآوردن، فریاد کردن، بانگزدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن، ۲. زاری کردن، ضجه کشیدن، بهفغانآمدن ۳. خروشان شدن ۴. بهتلاطمآمدن، متلاطم شدن