کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعر
لغتنامه دهخدا
نعر. [ ن َ ] (ع مص ) رفتن در شهرها. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || خلاف ورزیدن و انکار نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مخالفت کردن و سرباز زدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || نعره زدن . (دهار) (یادداشت مؤلف...
-
نعر
لغتنامه دهخدا
نعر. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) مگس در بینی حمار درآمدن . (از منتهی الارب ). داخل شدن نُعرَة در بینی خر. هو: نَعِر و هی نعرة. (از متن اللغة).
-
نعر
لغتنامه دهخدا
نعر. [ ن َ ع ِ ] (ع ص ) حمار نعر؛ خری مگس گرفته . (مهذب الاسماء). ستور مگس در بینی درآمده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به نَعَر شود. || آن که در یک جای قرار نگیرد. (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آنکه یکجا قرار نگیرد. (منتهی الار...
-
نعر
لغتنامه دهخدا
نعر. [ ن ُ ع َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام گور خر در رحم مادر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جنین صورت گرفته در زهدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باد که در بینی درآید و آواز زه برآرد . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || ثمر نخستین ار...
-
واژههای همآوا
-
نار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتش، آذر ۲. جهنم، دوزخ ۳. انار، رمان ≠ آب، ماء
-
نار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مخفف انار. 2 - (استع .) پستان . 3 - اشک خونین .
-
نار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) آتش ، آذر. ج . نیران .
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (اِ) انار. (انجمن آرا). مخفف انار است و آن میوه ای باشد معروف . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از شمس اللغات ). انار. رمان . (ناظم الاطباء) : آن که نشک آفرید و سرو سهی آن که بید آفرید و نار و بهی . رودکی .کفیدش دل از غم چو یک کفته نار...
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (اِ) در اصفهان وزنی است معادل 4 مثقال ،ده نار وزنی است معادل دو سیر و نیم یعنی چهل مثقال ، و پنج نار معادل ده مثقال است . (یادداشت مؤلف ).
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) «عین النار در حوالی انطاکیه است و هر وقت قصبی درآن افکنند در ساعت بسوزد». (حبیب السیر ج 4 ص 665).
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) حمداﷲ مستوفی آرد: «در تاریخ مغرب آمده که در صقلیه کوهی است که آن را جبل النار خوانند، به روز دود و به شب آتش عظیم از آن کوه فروزان می باشد چنانکه تا ده فرسنگی روشنی دهد و اهل آن دیار بدان روشنی در شب همه کاری توانند کرد و از...
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) کوهی است در ترکستان . حمداﷲ مستوفی بنقل از عجایب المخلوقات آرد: در ترکستان کوهی است که آن را جبل النار خوانند، در آن کوه غاری است هر که در او رود در حال بمیرد و غار دیگر هر که از پیش او بگذرد از چرنده و پرنده و دونده درحال ب...
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (اِخ ) (جبل الَ ...) مؤلف حبیب السیر آرد: جبل النار کوهی است در میان بحر عدن پیوسته آتش از آن جبال در اشتعال باشد و بعضی از عدنیان گویند که قومی از نسل هارون پیغمبر علیه السلام در آن کوه ساکنند. (حبیب السیر ج 4 ص 676).
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (ع اِ) آتش . (برهان قاطع) (دهار) (آنندراج ) (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). آتش . مؤنث است و گاهی مذکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوهری است لطیف نورانی سوزنده . (اقرب الموارد) (المنجد). آتش . آذر. ج ،انوار. نیران . نیرة. انوره...