کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نعائم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نعائم
لغتنامه دهخدا
نعائم . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ نعامة، به معنی شترمرغ . رجوع به نعامة شود. || (اِخ ) نعام . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نام منزل بیستم از منازل قمر وآن چهار ستاره است به شکل مربع در برج قوس که به زحل نسبتی دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ص...
-
جستوجو در متن
-
نعام صادر
لغتنامه دهخدا
نعام صادر. [ ن َ م ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به نعائم شود.
-
نعام وارد
لغتنامه دهخدا
نعام وارد. [ ن َ م ِ رِ ] (اِخ ) رجوع به نعائم شود.
-
نعایم
لغتنامه دهخدا
نعایم . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نعائم . شترمرغان . ج ِ نعامة، به معنی شترمرغ : چون زبانی اندر آتش چون سلحفاة اندر آب چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن . منوچهری .هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم . خاقانی .رجوع به نعائ...
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) شش ستاره که قوس نامیده میشوند. (اقرب الموارد). در منتهی الارب در ماده ٔ «ب ل د» آرد: بلدة، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود.
-
نعامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] na'āme ۱. [عربی: نَعامَة، جمع: نَعام و نَعامات و نَعائِم] (زیستشناسی) شترمرغ.۲. نفس.۳. ظلمت.۴. فرح؛ سرور.۵. اکرام.۶. راه آشکار.۷. علامتی که در کنار راه برای راهنمایی برپا کنند.۸. گروهی از مردم.
-
نعامی
لغتنامه دهخدا
نعامی . [ ن ُ ما ] (ع اِ) باد جنوب . (مهذب الاسماء). باد جنوب ، یا باد مابین جنوب و صبا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). باد جنوب ، چه این باد پررطوبت ترین بادهاست . (از اقرب الموارد). بادِ دست ِ چپ قبله ....
-
واردة
لغتنامه دهخدا
واردة. [رِ دَ ] (ع ص ) مؤنث وارد. رجوع به وارد شود. || (اِ) گروه فرودآینده بر آب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || راه در میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاده . (اقرب الموارد). || شاهراه . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) چهار ...
-
هنعة
لغتنامه دهخدا
هنعة. [ هََ ع َ ](ع اِ) داغ بن گردن شتر. (منتهی الارب ). داغی در بن گردن . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) (اصطلاح ستاره شناسی ) یکی از منازل ماه از برج جوزا و آن پنج ستاره است صف کشیده بر منکب چپ جوزا و یا دو ستاره ٔسپید با هم نزدیک در کهکشان میان جوزا...
-
بلدة
لغتنامه دهخدا
بلدة. [ ب َ دَ ] (ع اِ) شهر، مانند بصره و دمشق . (منتهی الارب ). واحد بلد. (فرهنگ فارسی معین ). شهر و شهر آبادان . (دهار). قطعه ای از بَلد یعنی جزء معین و تخصیص یافته ای از آن چون بصره از عراق و دمشق از شام . (از اقرب الموارد). بُلدان . (دهار). و رجو...
-
راعی
لغتنامه دهخدا
راعی . (ع ص ، اِ) شبان . (فرهنگ نظام ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمه ٔ علامه ٔ تهذیب عادل بن علی ) (از المنجد). شبان یعنی چراننده ٔ چهارپایان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چراننده . چوپان . ج ، رعاة، رعاء و رعیان . (منتهی الارب ) : ملک معظم اتابک اعظم ...
-
عقرب
لغتنامه دهخدا
عقرب . [ ع َ رَ ] (ع اِ) کژدم . (منتهی الارب ) (دهار). جانورکی است از هوام ، زهردار و انواع آن بسیار است . کنیه ٔ وی ام عِریَط و ام ساهرة است . عقرب بر نر و ماده ٔ آن اطلاق میشود ولی غالباً در ماده بکار میرود و نر آن را عقربان گویند. و ماده را نیز گا...
-
رقیب
لغتنامه دهخدا
رقیب . [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان . (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). حافظ. حارس .(از اقر...