کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نظربند
مترادف و متضاد
تعویذ، جادو، جادوگر، چشمبند، ساحر، شعبدهباز
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظربند
لغتنامه دهخدا
نظربند. [ ن َ ظَ ب َ ] (اِ مرکب ) عملی به دعا و طلسمات که کسی چشم بد نزند چیزی یا کسی را. (یادداشت مؤلف ). دعا و طلسمی که بدان چشم شورچشمان را فروبندند تا از چشم زخم ایشان در امان مانند. || (ن مف مرکب ) آن که مردم او را در نظر خود بند دارد . (آنندرا...
-
نظربند
واژگان مترادف و متضاد
تعویذ، جادو، جادوگر، چشمبند، ساحر، شعبدهباز
-
جستوجو در متن
-
چشمبند
واژگان مترادف و متضاد
۱. روبنده ۲. پیچه، چشمپوش، چشمپیچ، نقاب ۳. شعبدهباز، مشعبد، نظربند
-
بچشم داشتن
لغتنامه دهخدا
بچشم داشتن . [ ب ِ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) نظربند کردن . (آنندراج ) : چون کسی از چرخ بگریزد که مردم را بچشم همچو ابروی بتان پیوسته می دارد بچشم . حسن بیک رفیع.و رجوع به چشم شود.
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کنار. (ناظم الاطباء). کران . کرانه .طرف . جانب . مقابل میان و وسط. جیزة. خُصم . سِقط. شَفا. عَروض . کُلتة. نُبذة. (منتهی الارب ) : یکی باغ پیش اندر آمد فراخ برآورده از گوشه ٔ باغ کاخ . فردوسی .چون کشتی پر آتش و گرداندر آب نی...