کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نظامی
/nezāmi/
معنی
۱. مربوط به نظام: لباس نظامی.
۲. (صفت نسبی، اسم) ارتشی؛ سرباز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری
دیکشنری
martial, military, serviceman, soldier
-
جستوجوی دقیق
-
military 1
نظامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مربوط به نیروهای مسلح و تشکیلات مرتبط با آن
-
نظامی
واژگان مترادف و متضاد
ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری
-
نظامی
لغتنامه دهخدا
نظامی . [ ن َظْ ظا ] (ص نسبی ) منسوب است به نظام . عنوان طایفه ای از معتزله که اصحاب ابراهیم نظام معتزلی اند. رجوع به نظام شود.
-
نظامی
لغتنامه دهخدا
نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) حسن نیشابوری ملقب به تاج الدین . مؤلف کتاب تاج المآثر است . (از لباب الالباب چ نفیسی ص 665) (تاریخ مغول ، اقبال ، ص 546).
-
نظامی
لغتنامه دهخدا
نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان در 24 هزارگزی جنوب غربی سمنان و 4 هزارگزی جنوب راه سمنان به تهران ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و تنباکو، شغل اهالی زراعت اس...
-
نظامی
لغتنامه دهخدا
نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) محمدبن شیخ محمد کریم اﷲدبائی بلند شهری ، ملقب به نظام الدین و متخلص به نظامی ، از پارسی گویان هند و از منجمان قرن سیزدهم است ، در هفتادسالگی به سال 1288 هَ . ق . درگذشت ، در زبان فارسی و اردو دیوان شعر دارد و از اوست ...
-
نظامی
لغتنامه دهخدا
نظامی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) سپاهی . قشونی . لشکری . جنگی . مقابل چریک . (یادداشت مؤلف ).- حکومت نظامی . رجوع به حکومت شود. || قسمی آجر است و آن بزرگترین قطع آجر است و پس از او به ترتیب آجر خطائی است و از آن کوچکتر آجر عادی و معمولی سپس نیمه آجر و بال...
-
نظامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نظام) [عربی. فارسی] nezāmi ۱. مربوط به نظام: لباس نظامی.۲. (صفت نسبی، اسم) ارتشی؛ سرباز.
-
نظامی
دیکشنری فارسی به عربی
جندي , جيش , عسکري
-
واژههای مشابه
-
نظامي
دیکشنری عربی به فارسی
ادم با انضباط وسخت گير , سخت گيري وانضباط خشک , منجنيق سنگ انداز , منظم , باقاعده
-
militarist
نظامیگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به نظامیگرایی
-
militaristic
نظامیگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مربوط به نظامیگرایی یا ناشی از آن
-
militarism
نظامیگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] باور به برتری نهادها و ارزشهای نظامی بر نهادها و ارزشهای جامعۀ مدنی و عمل به این باور
-
military map
نقشۀ نظامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشهای که برای اهداف نظامی تهیه میشود