کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نظارگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نظارگان
/nazzāregān/
معنی
= نظّاره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نظارگان
لغتنامه دهخدا
نظارگان . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ) تماشائیان . تماشاگران . نظارگان [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] . نظارگیان : مائیم نظارگان غمناک زین حقه ٔسبز و مهره ٔ خاک . خاقانی (از آنندراج ).جمع کرد از خلایق انبوهی برکشید از نظارگان کوهی .نظامی .
-
نظارگان
لغتنامه دهخدا
نظارگان . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (اِ) تماشاچیان . نظارگیان . ج ِ نظاره به معنی تماشاچی و بیننده و تماشاگر است : به خلوتگه خسروش تاختندز نظارگان پرده پرداختند. نظامی (از آنندراج ).در گوشه ٔامید چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم . حافظ.دلها ...
-
نظارگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، جمعِِ نَظّاره] [قدیمی] nazzāregān = نظّاره
-
جستوجو در متن
-
قبرستان
لغتنامه دهخدا
قبرستان . [ ق َ رِ ] (اِ مرکب ) گورستان . (ناظم الاطباء) : دید قبرستان و مبرز روبروبانگ برزد گفت کای نظارگان ...ناصرخسرو.
-
صبح نخستین
لغتنامه دهخدا
صبح نخستین . [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح نخست . صبح اول . صبح کاذب . غطاط. دم گرگ . رجوع به صبح نخست شود : آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان صبح نخستین نمود روی به نظارگان . منوچهری .صبح نخستین چو نفس برزندصبح دوم بانگ بر اختر زند.نظا...
-
روبرو
لغتنامه دهخدا
روبرو. [ ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) محاذی . مقابل . در پیش . (ناظم الاطباء). روبارو. (آنندراج ). مواجه و مقابل . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). برابر. رویاروی . رجوع به روبروی شود : دید قبرستان و مبرز روبروبانگ برزد گفت کی نظارگان ... ناصرخسرو.دو لشکر ر...
-
نظاره
لغتنامه دهخدا
نظاره . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (از ع ، ص ) نظرکنندگان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نَظّارَة. تماشاچی . تماشاگر. شاهد که چیزی را می نگرد. که به چیزی نگاه می کند. نگرنده و تماشاکننده : بر آن کار نظاره بد یک جهان همه دیده پرخون و خسته روان . فردوسی .جهانی...
-
نقاب برافکندن
لغتنامه دهخدا
نقاب برافکندن . [ ن ِ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقاب از رخ برگرفتن . رخ نمودن . ظاهر شدن . پدیدار گشتن . نمایان شدن : نقاب برفکن و آتشی به جانم زن ز دیده ٔ تر من همچو شمع آب بریز. خاقانی .نظارگان مصر بریدند دست از آنک یوسف نقاب طلعت غرا برافکند. خاق...
-
میخوارگان
لغتنامه دهخدا
میخوارگان . [ م َ / م ِ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ می خواره . (ناظم الاطباء). باده گساران . شرابخواران . می خواران : گزیدند میخوارگان خواب خوش پرستندگان دست کرده به کش . فردوسی .به می خوارگان ساقی آواز دادفکنده بزلف اندرون تابها. منوچهری .آمد ...
-
لایعقل
لغتنامه دهخدا
لایعقل . [ ی َ ق ِ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یعقل ) نادان . بی خرد. بی عقل . صیغه ٔ مضارع منفی است و برای استمرار می آید و در صفت حیوان واقع میشود بجهت اظهار کمال نادانی او یعنی الحال هم بی عقل است و در استقبال هم بی عقل خواهد ماند. (غیاث ) : ناصرخسرو ...
-
مبرز
لغتنامه دهخدا
مبرز. [ م َرَ ] (ع اِ) پایخانه . حاجت جای . (آنندراج ). پایخانه .(غیاث ). متوضا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حاجت جای . (منتهی الارب ). متوضا. طهارتجای . غسل خانه . مطهره . حاجتگاه . ادب خانه . قدمگاه . خلا. کنیف . مستراح . کنار آب . طهارت خانه...
-
خلوتگه
لغتنامه دهخدا
خلوتگه . [ خ َل ْ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) محل خلوت . محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه : چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای . نظامی .کجا زاهدی خلوتی یافتی به خلوتگهش زود بشتافتی . نظامی .زهد من با تو چه سنجد که به یغ...
-
مؤذن
لغتنامه دهخدا
مؤذن . [ م ُءْ ذِ ] (ع ص ) آگاهی دهنده . نعت فاعلی از ایذان . (غیاث ) (آنندراج ). اعلام کننده . || اذان گوینده . بانگ نماز گوینده . (غیاث ). مؤذّن . اذان گوی . اذان گو. (یادداشت مؤلف ). آن که بانگ نماز دهد. (آنندراج ) : بوستان چون مسجد و شاخ درختا...
-
ابرو
لغتنامه دهخدا
ابرو. [ اَ ] (اِ) مجموع موی روئیده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه ٔ چشم به زیر پیشانی . حاجب . برو : کز موی سرت عزیزتر باشدهرچند فروتر است از او ابرو. ناصرخسرو.رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو....