کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نطق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نطق
/notq/
معنی
۱. سخن گفتن؛ بر زبان راندن حرف معنیدار.
۲. سخنرانی؛ گفتار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت
۲. تکلم، گویایی ≠ عجمت، گنگی
برابر فارسی
سخنرانی، سخنور
فعل
بن گذشته: نطق کرد
بن حال: نطق کن
دیکشنری
oration, presentation, sermon, speech, talk
-
جستوجوی دقیق
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن َ طِ ] (ع ص ) ناطق . (المنجد).
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن ُ ] (ع مص ، اِمص ) سخن گفتن . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (آنندراج ). بر زبان راندن حرفی یا سخنی را که از آن معنی مفهوم گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تکلم کردن به صوت و حرو...
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) صورت دیگری است از نُطق . سخن گفتن . چون و چرا کردن : نه در پیام تو لا گفته ام به هیچ طریق نه در رسالت او منکرم به هیچ نسق نه در خلافت بوبکر دم زنم بخلاف نه در امامت فاروق در مجال نطق . انوری .ز خط صفحه ٔ رویت شود زبانش...
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن ُ طُ ] (اِ) در تداول ، نطق کشیدن ، دم زدن . جیک زدن . لب باز کردن . اندک اعتراضی کردن . گویند: از ترس هیچکس جرأت ندارد نطق بکشد. || نطق درنیامدن از کسی ؛ کسی را یارا و جرأت لب به اعتراض گشودن نبودن . گویند: چنان زهر چشمی گرفته است که از ا...
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ نطاق . رجوع به نطاق شود. || نواحیی از کوه که بعضی به روی بعضی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ن َ ] (ع مص ) به آواز کلماتی را تکلم کردن که بر مفهوم دلالت کند. (از متن اللغة). نُطق . منطق . نطوق . (متن اللغة). رجوع به نُطق شود. || به روشنی بر چیزی دلالت کردن . نُطق . منطق . نطوق . (متن اللغة).
-
نطق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت ۲. تکلم، گویایی ≠ عجمت، گنگی
-
نطق
فرهنگ واژههای سره
سخنرانی، سخنور
-
نطق
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) سخن ، گفتار، کلام .
-
نطق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] notq ۱. سخن گفتن؛ بر زبان راندن حرف معنیدار.۲. سخنرانی؛ گفتار.
-
نطق
دیکشنری فارسی به عربی
عنوان , کتاب
-
واژههای مشابه
-
نطق زدن
لغتنامه دهخدا
نطق زدن . [ ن ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دم زدن . (یادداشت مؤلف ) : ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زندکه همچو صنع خدائی ورای ادراکی .حافظ.
-
نطق زدن
لغتنامه دهخدا
نطق زدن . [ ن ُ طَ زَ دَ ] (مص مرکب )سخن گفتن . دم زدن . سخنی بر زبان آوردن : گفته بودم که خود نطق نزنم خود بر آن عزم چیره کرده یمین . انوری .مجد دین سرور و سلطان قضاة اسماعیل که زدی کلک زبان آورش از شرع نطق ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف که برون...
-
نطق کردن
لغتنامه دهخدا
نطق کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنرانی کردن . سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی . || خطبه خواندن . (از آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ).