کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصیرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصیرا
لغتنامه دهخدا
نصیرا. [ ن َ ] (اِخ ) (ملا...) محمدنصیربن حکیم صدرالدین تنکابنی ، به روایت نصرآبادی «طالب علم منقحی است در کمال صلاح و قید، در حال تحریر [ قرن یازدهم ] به اصفهان بود در مسجد لبنان به خدمت ایشان رسیده فیض وافر برده ، تخلص نداشت » او راست :بگشای دیده ب...
-
نصیرا
لغتنامه دهخدا
نصیرا. [ ن َ ] (اِخ ) آخوند درویش نصیرا قزوینی ، از شاعران قرن یازدهم است ، نصرآبادی آرد: «در اوایل شباب ... به قصد تحصیل کمال از قزوین بیرون آمده با درویش طفیل یزدی رفیق شده به سیاحت مشغول شده ، رساله ٔ حساب را پیش او خوانده به اصفهان آمده سکنی نمود...
-
نصیرا
لغتنامه دهخدا
نصیرا. [ن َ ] (اِخ ) محمد، شهیر به نصیرای همدانی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم است و به روایت نصرآبادی در ریاضی دستی داشته و «قطع نظر از فضیلت ، بسیار خوش صحبت و شوخ طبیعت بوده ، ... دیوانش هزار و یک بیت است ، وفاتش در سنه ٔ 1030 اتفاق افتاد». وی ب...
-
جستوجو در متن
-
گلکامه
لغتنامه دهخدا
گلکامه . [ گ ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ثفلی بود که بعد از کشیدن گلاب میماند و به کار رنگ کردن و چهابه کردن جامه ها می آید. (آنندراج ) : زلف و رخ او دیده بهم گفت نصیرااز عنبر و گل ساخته گلکامه ٔ خورشید.ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).
-
ورناک
لغتنامه دهخدا
ورناک . [ وِ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در کشمیر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : آن بت کشمیری من تا ز چشم من برفت چشم من از اشک رشک چشمه ٔ ورناک شد.ابونصر نصیرا بدخشانی (از آنندراج ).
-
لَا يَجِدْ
فرهنگ واژگان قرآن
نمي يابد ( در عبارت "مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً "جزمش به دليل جواب شرط واقع شدن برا ي جمله قبلي است)
-
پیرسلیمان
لغتنامه دهخدا
پیرسلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) هفشوئی . از ولایت اصفهان است . مرد کدخدای درویش طبیعت است . توفیق یافت جهت تحصیل علم بمدرسه ٔ والده ساکن شد و مدتی در خدمت آخوند نصیرا تحصیل می نمود و اعتقاد عظیمی به آخوند نصیرا داشت این معما از اوست ، به اسم صدر : چون...
-
نَّصِيرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
هميشه ياري دهنده - بسيار ياري دهنده (در عبارت "خالدين فيها ابدا لا يجدون وليا و لا نصيرا "فرق بين ولي و نصير اين است که : ولي هر کس عبارت است از کسي که تمامي کارهاي او را انجام دهد ، و آن کس خودش به کلي کنار باشد . ولي کلمه نصير به معناي آن کسي است ...
-
غرانیق
لغتنامه دهخدا
غرانیق . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غُرنوق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). جوانان زیباشکل . (از غیاث اللغات ). ج ِ غُرنَیق و غرنیق و غِرنَوق و غرونق و غرناق و غرانق . (از اقرب الموارد). غرانق . غرانقة. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود. || غَرا...
-
درک
لغتنامه دهخدا
درک . [ دَ رَ/ دَ ] (ع مص ، اِ) دررسیدن . (منتهی الارب ). لحاق و رسیدن به چیزی . (از اقرب الموارد و ذیل آن ) : لاتخاف دَرَکاً و لاتخشی . (قرآن 20 / 77)؛ بیم نداری [ ای موسی ] از دریافتن و رسیدن [ قوم فرعون ] و نمی ترسی . || بدست آوردن حاجت ، گویند: ا...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...
-
را
لغتنامه دهخدا
را. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول که برای اظهار مفعولیت ماقبل خود آید؛ چنانکه در این قول :«زید بکر را زد.» و صاحب غیاث اللغات و سایر فرهنگهای پارسی ...