کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصیحت گری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نصیحت گوی
لغتنامه دهخدا
نصیحت گوی . [ ن َ ح َ ] (نف مرکب ) نصیحت گو. رجوع به نصیحت گو شود : نصیحت گوی را از ما بگو ای خواجه دم درکش که سیل از سر گذشت آن را که می ترسانی از باران .سعدی .
-
نصیحت گویی
لغتنامه دهخدا
نصیحت گویی . [ ن َ ح َ ](حامص مرکب ) نصیحت کردن . اندرزدهی . عمل نصیحت گوی .
-
نصیحت ناپذیر
لغتنامه دهخدا
نصیحت ناپذیر. [ ن َ ح َ پ َ ] (نف مرکب ) نصیحت نشنو. مقابل نصیحت پذیر. رجوع به نصیحت پذیر شود.
-
نصیحت ناپذیری
لغتنامه دهخدا
نصیحت ناپذیری . [ ن َ ح َ پ َ ] (حامص مرکب ) حرف نشنوی . عمل نصیحت ناپذیر. رجوع به نصیحت ناپذیر شود.
-
نصیحت نامه
لغتنامه دهخدا
نصیحت نامه . [ ن َ ح َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پندنامه . اندرزنامه . کتابی که در آن پند و موعظه و راهنمائی های زندگی باشد : این نصیحت نامه و این کتاب مبارک شریف را بر چهل و چهار باب نهادم . (منتخب قابوسنامه ص 6).نصیحت نامه ای همچون بهاری گل دل کاندر آ...
-
نصیحت نمون
لغتنامه دهخدا
نصیحت نمون . [ ن َ ح َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) پند نماینده . اندرزکننده . (ناظم الاطباء).
-
نصیحت نیوش
لغتنامه دهخدا
نصیحت نیوش . [ ن َ ح َ ] (نف مرکب ) آن که گوش به نصیحت می دهد و می شنود و می پذیرد آن را. (ناظم الاطباء). نصیحت شنو. حرف گوش کن . سخن شنو : با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن .حافظ.
-
نصیحت کردن
واژگان مترادف و متضاد
اندرزدادن، پنددادن، نصح
-
نصیحت کردن
فرهنگ واژههای سره
پند دادن، اندرز دادن
-
نصیحت گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] nasihatgar نصیحتکننده؛ پنددهنده.
-
نصیحت نیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] nasihatniyuš آنکه گوش به نصیحت بدهد؛ نصیحتشنو؛ پندشنو.
-
نصیحت امیز
دیکشنری فارسی به عربی
ناصح
-
نصیحت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انصح , عظ , ندد به
-
نصیحت را گوش کرد
دیکشنری فارسی به عربی
إخَذَ بالنّصيحَة
-
پند و نصیحت
فرهنگ گنجواژه
نصیحت.