کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصیة
لغتنامه دهخدا
نصیة. [ ن َ صی ی َ ] (ع اِ) خیار و برگزیده از مردم و ستور و جز آن . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). برگزیدگان و اشراف قوم . (از متن اللغة). بهین چیز. (مهذب الاسماء). || اسم است از انتصاء به معنی برگزیدن . (ا...
-
واژههای همآوا
-
نسیت
لغتنامه دهخدا
نسیت . [ ن َس ْ ی َ ] (از ع ، اِ) نسیئة. آنچه نقدنباشد. مقابل نقد. نسیه : نقد به نسیت دادن و حاضر به غائب فروختن از مقتضی عقل دور است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 114). رجوع به نسیئة و نسیه شود.
-
نسیة
لغتنامه دهخدا
نسیة. [ ن َس ْ ی َ ] (از ع ، اِ) مهلت . (آنندراج ). نسیت . نسیه . رجوع به نسیه و نسیئة شود.
-
نسیة
لغتنامه دهخدا
نسیة. [ ن ُ س َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر نسوة. زنان کوچک . ج ، نسیات . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
انصاء
لغتنامه دهخدا
انصاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نصی . (ناظم الاطباء). جج ِ نصیة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ نصیة. (از اقرب الموارد). و رجوع به نصی و نصیة شود.
-
اناصی
لغتنامه دهخدا
اناصی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نصی . جج ِ نصیة. (ناظم الاطباء). ج ِ انصاء. جج ِ نصیه . (ازمعجم متن اللغة). رجوع به نصی و نصیه و انصاء شود.
-
نصی
لغتنامه دهخدا
نصی . [ ن َ صی ی ] (ع اِ) ج ِ نصیة. رجوع به نَصیَّة شود. || استخوان عُنق . (از متن اللغة) (از المنجد).ج ، انصیة. || گیاهی است . (از منتهی الارب )(آنندراج ). سبط. سپید گندمه . (از مهذب الاسماء). نشیئة. ودفة. (از منتهی الارب ). قسمتی از خار سپید. (ناظم...
-
برگزیده
لغتنامه دهخدا
برگزیده . [ ب َ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) انتخاب شده . منتخب . (فرهنگ فارسی معین ). چشم و چراغ . دست چین . سره . گزیده .گزین . گل سرسبد. مهین . یکه چین . اثرة. أثیر. اَطائب . أمثل . أوسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). خَشیب . خیار. (منتهی الارب ). خیا...