کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصیبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصیبة
لغتنامه دهخدا
نصیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) زنی جراح که در جنگ احدچند تن از کسان و فرزندان وی کشته شدند و او با این همه به زخم بندی مجروحین اشتغال ورزید و سپس به جنگ پرداخت و چون زه کمانش گسیخت گیسوان خود را برید و زه کمان ساخت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسیبة شود.
-
نصیبة
لغتنامه دهخدا
نصیبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) هرچه آن را عَلَم و نشان گردانند. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || سنگ گرداگرد دیوار خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سنگ گرداگرد حوض که درز آن را به گچ و مانند آن درگیرند. (منت...
-
واژههای مشابه
-
نصیبه
فرهنگ نامها
(تلفظ: nasibe) (عربی) (مؤنث نَصیب) ، سهم کسی از چیزی ، بهره ، حصه ؛ قسمت هر کس از سرنوشت .
-
نصیبه
لغتنامه دهخدا
نصیبه .[ ن َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نصیب . حصه . قسمت . (از آنندراج ). مأخوذ از نصیب . بهره . سهم . بهر. روزی . رزق .حظ. بخش : آن نان را که نصیبه ٔ خویش داشتی به روز به نیازمندان دهی . (منتخب قابوسنامه ص 18).سوزنی را نصیبه ای برسان تا سوی خانه بانص...
-
نصیبه
واژگان مترادف و متضاد
بهر، سهم، قسمت، نصیب
-
نصیبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نصیبَة، جمع: نَصائِب] [قدیمی] nasibe ۱. تقدیر؛ سرنوشت: ◻︎ کنون به آب می لعل خرقه میشویم / نصیبهٴ ازل از خود نمیتوان انداخت (حافظ: ۵۰).۲. نصیب؛ بهره.۳. هرچه که آن را علم و نشان گردانند.۴. سنگی که در گرداگرد حوض نصب کنند.
-
واژههای همآوا
-
نسیبة
لغتنامه دهخدا
نسیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) بنت کعب بن عوف المازنیة الانصاریة، معروف به ام عمارة. از زنان شجاع و نامبردار عرب است . وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابه ٔ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد ...
-
جستوجو در متن
-
نصیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال ۲. اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع ۳. قرعه، نشان، نصیبه
-
نصائب
لغتنامه دهخدا
نصائب . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) سنگهائی که گرداگرد حوض نصب کرده و فرجه های آنها را با گل گیرند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). || ج ِ نصیبة. رجوع به نصیبة شود.
-
شاخص
واژگان مترادف و متضاد
۱. شاخصه، علامت، نما، نماینده ۲. مشخص، معلوم ۳. برجسته، ممتاز، مهم ۴. پایه، ماخذ ۵. میله، نصیبه
-
یک مزه
لغتنامه دهخدا
یک مزه . [ ی َ / ی ِ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) هم مزه . (یادداشت مؤلف ). هم طعم . دو یا چند طعام که دارای یک طعم و مزه باشند. دارای مزه ٔ واحد : جد مرا ز هزل بباید نصیبه ای هرچند یک مزه نبود شهد با شرنگ .سوزنی .
-
دهه
لغتنامه دهخدا
دهه . [ دَ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) هرچیز منسوب به ده . عشر. || (اِ مرکب ) ده روز؛ دهه ٔ اول محرم ، دهه ٔ آخر صفر، یعنی ده روز اول ماه محرم ، ده روز آخرماه صفر. (یادداشت مؤلف ) : نقل است که روزی در دهه ٔ ذی الحجه به صحرا شد و از آرزوی حج می سوخت ... (ت...