کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصف
/nesf/
معنی
نیم؛ نیمه؛ نیمۀ چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شقه، نصفه، نیم، نیمه، یکدوم
برابر فارسی
نیمه، نیم، نیم یا نیمه
دیکشنری
half, hemi-, moiety, semi-
-
جستوجوی دقیق
-
نصف
لغتنامه دهخدا
نصف . [ ن َ ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نیمه . نیم از هر چیزی . (ناظم الاطباء). نصف [ ن َ / ن ُ ] . (منتهی الارب ). رجوع به نِصف شود. || داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عدل . (ناظم الاطباء). انصاف . (اقرب الموا...
-
نصف
لغتنامه دهخدا
نصف . [ ن َ ص َ ] (ع اِ) داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) . عدل . (ناظم الاطباء). انصاف . (غیاث اللغات ). اسم مصدر است از انصاف . (از اقرب الموارد). || ج ِ ناصف به معنی خادم . (از اقرب الموارد). رجوع به ناصف شود. || (ص ) ک...
-
نصف
لغتنامه دهخدا
نصف . [ ن ِ ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیمه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). نیم . نیم از هر چیزی . (ناظم الاطباء). یکی از دو قطعه ٔ چیزی . (از اقرب الموارد). یکی از دو پاره ٔ مساوی چیزی . (از المن...
-
نصف
لغتنامه دهخدا
نصف . [ ن ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ نصف . رجوع به نَصَف شود.
-
نصف
لغتنامه دهخدا
نصف . [ ن ُ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصف [ ن َ / ن َ ] . (منتهی الارب ). || داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عدل . (ناظم الاطباء). انصاف . (اقرب الموارد). نصف [ ن َ / ن َ ] . (منتهی الارب ). || ج ِ نصف . رجوع به ...
-
نصف
واژگان مترادف و متضاد
شقه، نصفه، نیم، نیمه، یکدوم
-
نصف
فرهنگ واژههای سره
نیمه، نیم، نیم یا نیمه
-
نصف
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) نیمه ، یک دوم از هر چیز.
-
نصف
دیکشنری عربی به فارسی
نيم , نصفه , سو , طرف , شريک , ناقص , نيمي , بطور ناقص , نيمه , نصف , بخش , قسمت مساوي
-
نصف
دیکشنری عربی به فارسی
دونيم کردن , دو نصف کردن
-
نصف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nesf نیم؛ نیمه؛ نیمۀ چیزی.
-
نصف
دیکشنری فارسی به عربی
نصف
-
واژههای مشابه
-
نِصْفُ
فرهنگ واژگان قرآن
نصف - نيم - يک دوم
-
نصف جون، نصف جون شدن
لهجه و گویش تهرانی
هول کردن