کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصرت
/nosrat/
معنی
۱. یاری کردن؛ یاری.
۲. پیروزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیروزی، ظفر، غلبه، فتح
۲. کمک، مدد، یاری ≠ هزیمت
فعل
بن گذشته: نصرت کرد
بن حال: نصرت کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصرت
فرهنگ نامها
(تلفظ: nosrat) (عربی) یاری ، کمک ؛ (در قدیم) پیروزی ، فتح .
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز با 87 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) سلطان حسین طالشی گیلانی مشهور به سلطان بیگ بن پناه بیگ ، از خدمتگزاران امرای عهد قاجار و از شاعران قرن سیزدهم است ، مدتی در شیراز بوده سپس به تهران آمده و سرانجام به گیلان بازگشته و به روایت هدایت «از فحول شعرای این عهد بوده ...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) عباسقلی خان دکنی هندی از پارسی گویان دکن است در عهد فتحعلی شاه قاجار سفری به ایران کرده ، خط خوشی داشته . او راست :ز بیم آن که دوران شایدش از من جدا سازدبه رویش هر نگاه من نگاه آخرین باشد. #عقده در کار من از آبله ٔ پا افتادسخ...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نصراﷲ (میرزا...) اردبیلی متخلص به نصرت از عرفا و شعرای قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در زمان ولیعهدی محمدشاه معلم وی بود و چون محمدشاه به سلطنت رسید مقام صدارت را به وی تکلیف کرد و او نپذیرفت ، میرزا نصراﷲ در دوران سلطنت مح...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت .[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ، اِ) یاری کردن . یاری دادن . (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). دستگیری . حمایت . کمک . یاری . اعانت . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . نصر. (یادداشت مؤلف ). معاونت . نصرة. رجوع به نصرة شود : نصرت از ایزد عز ذکره باشد. (تاریخ ب...
-
نصرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروزی، ظفر، غلبه، فتح ۲. کمک، مدد، یاری ≠ هزیمت
-
نصرت
فرهنگ فارسی معین
(نُ رَ) [ ع . نصرة ] (اِمص .) یاری ، کمک .
-
نصرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نصرة] nosrat ۱. یاری کردن؛ یاری.۲. پیروزی.
-
نصرت
دیکشنری فارسی به عربی
نصر
-
واژههای مشابه
-
کوشک نصرت
لغتنامه دهخدا
کوشک نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فشافویه که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
نصرتالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nosratoddin) (عربی) موجب پیروزی دین و آئین ، یاور و کمک دین ؛ (در اعلام) نام چندین تن از پادشاهان در تاریخ .
-
نصرت دادن
لغتنامه دهخدا
نصرت دادن . [ ن ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) یاری دادن . یاوری کردن . تأیید کردن : گوینده باید که راستگو باشد و نیز خود گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را. (تاریخ بیهقی ص 680).مستنصر ار خدای دهد نصرت ز این پس بر اولیای شیاطینم . ناصرخسرو...
-
نصرت شاه
لغتنامه دهخدا
نصرت شاه . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابن علاءالدین حسین شاه ، ملقب به ناصرالدین ، چهل و هشتمین سلاطین بنگاله است . وی از سال 925 هَ . ق . تا 939 حکمرانی کرد. (از تاریخ الخلفاء ص 277).