کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصح
/na(o)sh/
معنی
۱. پند دادن.
۲. (اسم) پندواندرز.
۳. (اسم) محبت خالص.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اندرزدادن، تذکره، تذکیر، مناصحت، نصیحت کردن، وعظ کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصح
لغتنامه دهخدا
نصح . [ ن َ ] (ع مص ) جامه دوختن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). نُصح . (متن اللغة). || صافی شدن . (از المنجد). || خالص شدن . نُصوح . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خالص کردن توبه را از شوائب عزم بر رجوع به آن ...
-
نصح
لغتنامه دهخدا
نصح . [ ن ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ نصاح به معنی خیط و رشته و سلک . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
نصح
لغتنامه دهخدا
نصح . [ ن ُص ْ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناصح به معنی نصیحت کننده . (آنندراج ). رجوع به ناصح شود.
-
نصح
لغتنامه دهخدا
نصح .[ ن ُ ] (ع مص ) نصیحت کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پند دادن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). وعظ کردن و خالص کردن مودت نسبت به کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). خالص کردن نصیح...
-
نصح
واژگان مترادف و متضاد
اندرزدادن، تذکره، تذکیر، مناصحت، نصیحت کردن، وعظ کردن
-
نصح
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پند دادن ، اندرز کردن . 2 - (اِ.) پند، اندرز.
-
نصح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] na(o)sh ۱. پند دادن.۲. (اسم) پندواندرز.۳. (اسم) محبت خالص.
-
واژههای همآوا
-
نسح
لغتنامه دهخدا
نسح . [ ن َ ] (ع اِ) ریزه و شکسته ٔ پوست خرما و غلاف خرما و مانند آن که در تک خنور ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نُساح . (معجم متن اللغة) (المنجد) (از اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن...
-
نسح
لغتنامه دهخدا
نسح . [ ن َ س َ ] (ع مص ) آزمند گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). طمع کردن . (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || چشم داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشم داشت داشتن . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نصاحیة
لغتنامه دهخدا
نصاحیة. [ ن َ ی َ ] (ع مص ) نصیحت کردن و پند دادن کسی را. (از منتهی الارب ). نَصاحَة. نِصاحَة. نَصح . نُصح . (المنجد) (متن اللغة). رجوع به نُصح شود.
-
اندرزگویی
واژگان مترادف و متضاد
پنددهی، پندگویی، نصح، نصیحت
-
پنددهی
واژگان مترادف و متضاد
اندرزگویی، موعظه، نصح، نصیحتگویی
-
مناصحت
واژگان مترادف و متضاد
اندرز دادن، پنددادن، نصح، نصیحت کردن