کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصب العین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بست نصب
لغتنامه دهخدا
بست نصب . [ ب َ ت ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بند یا گیره ای که برای نگاه داشتن چیزی بکار رود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
حرف نصب
لغتنامه دهخدا
حرف نصب . [ ح َ ف ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف ناصبه شود.
-
نصب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جبل , رکب , عصا , مازق
-
angle of incidence indicator
نشانگر زاویۀ نصب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشانگری در برابر خلبان که زاویۀ متغیر دُم افقی یا پیشبال یا بال را نشان میدهد
-
preferred rail laying temperature, PRLT, desired rail temperature
دمای بهینۀ نصب ریل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دمای مشخصی برای نصب و مهار ریل ممتد و کاستن از تنشهای حرارتی در اوج گرما و سرما
-
installed rail temperature
دمای نصب ریل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] دمای مشخصی که در آن ریل ممتد نصب و مهار میشود
-
لوازم نصب کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
حاجة
-
اعلا ن نصب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ملصق
-
عزل و نصب
فرهنگ گنجواژه
استخدام و اخراج.
-
اب نبات یا شیرینی که در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا میمکند
دیکشنری فارسی به عربی
مصاصة
-
واژههای همآوا
-
نصبالعین
واژگان مترادف و متضاد
آرمان، شعار، هدف
-
جستوجو در متن
-
حندیرة
لغتنامه دهخدا
حندیرة. [ ح ِ رَ] (ع اِ) سیاهی چشم . ج ، حنادیر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || جعلته حندیرة عینی ؛ آنرا نصب العین خویش کردم . (منتهی الارب ). رجوع به حندر شود.
-
پیش چشم آوردن
لغتنامه دهخدا
پیش چشم آوردن . [ ش ِ چ َ / چ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) نصب العین ساختن . در نظرآوردن : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم و مؤنات آنرا پیش چشم آوردم . (کلیله و دمنه ).
-
پیش چشم داشتن
لغتنامه دهخدا
پیش چشم داشتن . [ ش ِ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) برابر دیده قرار دادن . نصب العین کردن .- پیش چشم نداشتن ؛واقف نبودن : بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و اخلاق ایشان پیش چشم نمیدارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 396).