کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصبی
لغتنامه دهخدا
نصبی . [ ] (اِخ ) حسن بن موسی النصبی . او راست : کتاب الاغانی به حروف معجم که برای متوکل نوشته و بعضی چیزها که اسحاق بن ابراهیم ماهان و عمروبن بانه نیاورده اند آورده ، و کتاب محررات المغنیین . (از ابن الندیم ) (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
حسن نصبی
لغتنامه دهخدا
حسن نصبی . [ ح َس َ ؟ ] (اِخ ) رجوع به حسن بغدادی و ابن موسی شود.
-
واژههای همآوا
-
نسبی
فرهنگ واژههای سره
کمابیش
-
نسبی
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (ص .) منسوب به نسب .
-
نسبی
لغتنامه دهخدا
نسبی . [ ن َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به نسب . (ناظم الاطباء). || مقابل سببی .- قرابت نسبی ؛ خویشاوندی از طرف پدران ، چون برادری وعموزادگی .
-
نسبی
لغتنامه دهخدا
نسبی . [ ن ِ بی ی / ن ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به نِسْبة. رجوع به نسبت و نسبة شود.- شرکت نسبی . رجوع به همین ترکیب ذیل مدخل شرکت شود.- صفت نسبی . رجوع به همین ترکیب ذیل مدخل صفت شود. || اضافی . اعتباری . متضایف . متضایفه . (یادداشت مؤلف ).- امور نسبی...
-
نسبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نسبَة) [عربی: نسبیّ] nasabi ۱. مربوط به نَسَب.۲. [مقابلِ سببی] دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر.
-
نسبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نسبة) [عربی: نسبیّ] nesbi ۱. دارای روند مقبول.۲. دارای نسبیت.
-
نسبی
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بازانی. از پیشوند "باز" و "آنیدَن" از زبان پهلوی به چَمِ (معنی) "آوردن". وارونِ اَبَست (مطلق) است. "اکثریت نسبی آرا" به پارسی می شود "بیشتریِ بازانی رای ها". "عدد نسبی" به پارسی می شود "شمارۀ بازانی". "موقعیت نسبی" ...
-
جستوجو در متن
-
ابا
لغتنامه دهخدا
ابا. [ اَ ] (ع اِ) اَب در حالت نصبی .
-
غادرین
لغتنامه دهخدا
غادرین . [ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غادر در حالت نصبی .
-
کافرین
لغتنامه دهخدا
کافرین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کافر در حالت نصبی و جرّی .