کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصایح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصایح
/nasāy(')eh/
معنی
= نصیحت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصایح
لغتنامه دهخدا
نصایح . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) پند. پندها و اندرزها. (ناظم الاطباء). نصائح . رجوع به نَصائِح شود.
-
نصایح
فرهنگ فارسی معین
(نَ یِ) [ ع . نصائح ] (اِ.) جِ نصیحت ؛ پندها، اندرزها.
-
نصایح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نصائح، جمعِ نصیحة] nasāy(')eh = نصیحت
-
جستوجو در متن
-
حکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندرزها، پندها، نصایح ۲. حکمتها
-
مواعظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. پندها، اندرزها، نصایح ۲. وعظها، موعظهها
-
نصائح
لغتنامه دهخدا
نصائح . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ نصیحة. رجوع به نصیحة و نصایح شود.
-
نصیحت
فرهنگ فارسی معین
(نَ حَ) [ ع . نصیحة ] (اِ.) پند، اندرز. ج . نصایح .
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) چقمق سلطان نصر. در کشف الظنون آمده است که محمودبن اسماعیل جیزری ، کتاب الدرّةالغرّاء فی نصایح الملوک و الوزراء را به نام او کرد.
-
بغتاغ
لغتنامه دهخدا
بغتاغ . [ ب َ ] (اِ) بغطاق . (رشیدی ). کلاه : و سر قویتی بیکی او را چنانک رسم معهود است با نصایح و تسلی جامه و بغتاغ فرستاد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بغطاق شود.
-
حسین رازی
لغتنامه دهخدا
حسین رازی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن محمد آمدی متخلص به رازی از کاتبان دیوان بود و در 1120 هَ . ق . درگذشت . او راست : «نصایح الابرار» و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 ص 324).
-
اتعاظ
لغتنامه دهخدا
اتعاظ. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پند گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). پند پذیرفتن . (منتهی الارب ). پندپذیری : تقدیر باریتعالی چشم بصیرت ابوعلی بازبست و گوش هوش از استماع مواعظ و اتعاظ بدان نصایح کر ساخت تا مساعدت فایق فروگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
اخوت
لغتنامه دهخدا
اخوت . [ اُ خ ُوْ وَ ] (ع مص ) برادری . اِخاء. مواخاة. اِخاوت . وخاء. وخائت : والی جوزجان میان ایشان بوساطت بایستاد و نصایح و مواعظ بلیغ تنبیه کرد تا مگر ایشانرا بر قانون اخوت و موافقت مستقیم بدارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 189). || برادر شدن . (تاج ال...
-
شنوائی
لغتنامه دهخدا
شنوائی . [ ش َ / ش ِ ن َ ] (حامص ) شنوایی . حالت شنوا. استماع و سمع. (ناظم الاطباء). سَماع . (دهار). سمع. (صراح ). شنود. شنونده . سامعة. (یادداشت مؤلف ). || قوه ٔ سامعه . حس سامعه : خذاء؛ سبکی و سستی شنوائی . وقر؛ رفتگی شنوائی . (منتهی الارب ).- شنو...
-
مراشد
لغتنامه دهخدا
مراشد. [ م َ ش ِ ] (ع اِ) راههای میانه و راست . (منتهی الارب ). مقاصد طرق . (اقرب الموارد) (متن اللغة). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. (جوامع ال...