کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصال
/nesal/
معنی
= نصل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصال
لغتنامه دهخدا
نصال . [ ن َص ْ صا ] (ع ص ) پیکان گر. (دهار) (از مهذب الاسماء).
-
نصال
لغتنامه دهخدا
نصال . [ ن ِ ] (ع اِ) پیکان ها. (غیاث اللغات ). ج ِنصل . رجوع به نَصْل شود : و شیاطین ملاحده به نصال شهب آسای متجنده بسیار سوخته گشتند. (جهانگشای جوینی ). || فارسیان به معنی مفرد [ : پیکان تیر ] استعمال کنند. (از آنندراج ) : آزمایش را گر تیر تو بر پی...
-
نصال
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) جِ نصل ؛ پیکان ها.
-
نصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نصل] [قدیمی] nesal = نصل
-
واژههای همآوا
-
نثال
لغتنامه دهخدا
نثال . [ ] شعوری نثال را به نقل از جهانگیری بمعنی نثارآورده است (ج 2 ص 402)، اما در جهانگیری دیده نشد.
-
نسال
لغتنامه دهخدا
نسال . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه افتد از پشم و پر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ما یسقط من الصوف و الریش عند النسل . (اقرب الموارد) (از المنجد). واحد آن نسالة است .(منتهی الارب ). || خوشه ٔ گیاه حَلی ّ خشک وپراکنده افتاده . (منتهی ...
-
جستوجو در متن
-
نصل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) پیکان ، نیزه . ج . نِصال ، نصول و انصل .
-
موقعة
لغتنامه دهخدا
موقعة. [ م ُ وَق ْ ق َ ع َ ] (ع ص ) پیکانهای به سنگ و فسان تیزکرده : نصال موقعة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مناصلة
لغتنامه دهخدا
مناصلة. [ م ُ ص َ ل َ ] (ع مص ) با کسی تیر انداختن . نِصال . (المصادر زوزنی ). برابری کردن با کسی در تیراندازی . || مجازاً به معنی مسافت آمده . (غیاث ) (آنندراج ).
-
اعجف
لغتنامه دهخدا
اعجف . [ اَ ج َ ] (ع ص ) لاغر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث : عَجْفاء. ج ، عِجاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این جمع از شواذ است ، زیرا جمع صفت : اَفْعَل ...
-
پیکانگر
لغتنامه دهخدا
پیکانگر. [ پ َ/ پ ِ گ َ ] (ص مرکب ) نصال . (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج ) : اینقدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. کلیم .به پیکانگرش مایه داده سپهرز فولاد هم جوهر تیغ مهر.طغرا.
-
تبییض
لغتنامه دهخدا
تبییض . [ ت َب ْ ] (ع مص ) سپید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ضد سیاه کردن . (تاج العروس ج 5 ص 13) (منتهی الارب ). سپید گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). || مشک از آب و انا از شیر پر کردن . (تاج المصادر بیهقی )...
-
نصل
لغتنامه دهخدا
نصل . [ ن َ ] (ع اِ) آهن تیر و سنان و شمشیر و کارد مادام که مِقْبَض و دسته ای نداشته باشد . (از اقرب الموارد). آهن [ تیغه یا پیکان ] بدون قبضه ٔ نیزه و تیر و کارد و شمشیر. (از معجم متن اللغة) (از المنجد). پیکان . (دهار). ج ، انصل ، نصال ، نصول . رجوع...